شعر در مورد پهلوان
شعر در مورد پهلوان
شعر در مورد پهلوان ،شعر در مورد پهلوان تختی،شعری در مورد پهلوان،شعر درباره پهلوانی،شعر درباره پهلوانان،شعری در مورد پهلوانان،شعر در مورد ورزش پهلوانی،شعر در مورد جهان پهلوان تختی،شعر درمورد پهلوانان،شعر درمورد پهلوانی،شعر در مورد پهلوانی،شعر در مورد پهلوانان،شعر درباره پهلوان،شعر درباره ی پهلوانان،شعر پهلوانی،شعر پهلوانی و جوانمردی ،شعر پهلوانی،شعر درباره پهلوانی،شعر در مورد پهلوانی،شعر کشتی پهلوانی،شعر راجب پهلوانی،شعر از پهلوانی،شعر برای پهلوانی،شعر در وصف پهلوانی،شعر پهلوان،شعر پهلوانان نمی میرند،شعر پهلوانان،شعر پهلوان کشورم عباس شد،متن شعر پهلوانان نمی میرند،شعر مرگ پهلوان،شعر پهلوانان نمی میرند چون ابوالفضل پهلوان است،آهنگ پهلوانان نمی میرند،آهنگ پهلوانان نمی میرند،شعر آهنگ پهلوانان نمی میرند،آهنگ سریال پهلوانان نمی میرند،متن آهنگ پهلوانان نمی میرند،آهنگ تیتراژ پهلوانان نمی میرند،دانلود اهنگ پهلوانان نمی میرند اصفهانی،شعر درباره پهلوانان،شعر در مورد پهلوانان،شعر در وصف پهلوانان،شعر درباره ی پهلوانان،متن شعر پهلوانان،شعر در مدح پهلوانان،متن شعر پهلوانان نمی میرند چون ابوالفضل پهلوان است،متن ترانه پهلوانان نمی میرند،متن آهنگ سریال پهلوانان نمی میرند،شعر درباره پهلوان،شعری در مورد پهلوان،شعر در مورد پهلوان،شعر در مورد پهلوان تختی،شعر در مورد ورزش پهلوانی،شعری در مورد پهلوانان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد پهلوان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
پهلوانی مکن گر، میل به آزار کسی
نیست در مکتب ما، چشم به گلزار کسی
شعر در مورد پهلوان
فریادِ نوبهار به گوشِ خزان شدند
آلاله ها، پیامبرانِ زمان شدند
با شانه های خسته از آوار زندگی،
روزی رسانِ هرشبِ خرما و نان شدند
چون چشمه از اسارت سنگی در آمدند
چون رود در میان بیابان روان شدند
آنقدر روی دامن”دریا “گریستند
تا قطره قطره “آینه ی آسمان “شدند
مانند کوه، غم زده از زخم هایشان ،
در خویش سوختند که آتشفشان شدند
حلاج ها که خود سر ماندن نداشتند ،
تدبیر دارهاست اگر جاودان شدند
طوفان دلیل بوده که آن بید های سست
در سایه سار سرو چنان بی نشان شدند
بی شک به جان خود غم عالم خریده اند
آنان که تا همیشه جهان پهلوان شدند
شعر در مورد پهلوان تختی
جهان پهلوان تختی نامدار
که بود از برای وطن افتخار
ز گفتار و پندار و کردار نیک
چو تختی نزاید یکی روزگار
شعری در مورد پهلوان
آتش که النگه میزند سینۀ ماست
دریا که چو موج میزند دیدۀ ماست
این کوزهگران که کوزهها میسازند
از خاک برادران دیرینۀ ماست
شعر درباره پهلوانی
به نام خداوند آیین مهر
به یزدان ماه و کیان وسپهر
به این گود ومیدان که دارد نشان از علی
بگو از دل وجان علی یا علی
به ورزش ز رسم کهن یاد کن
ز مردی ومردانگی یاد کن
تو راه فتوت بگیر از علی
تو دل شاد کن پوریای ولی
به نام خدا ورزش آغاز کن
به سر پنجه مرشدت ناز کن
به میل وبه کباده سنگ وشنو
به نرمش به چرخش نما شاد نو
در آخر دعا کن همه مسلمین
همه آنکه هستند یاور به دین
شعر درباره پهلوانان
ز کوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من
دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من
هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم
پیاله ای چو ز جام بلا بگیرم من
به اعتبار چهل سال نوکری اینک
سزاست تذکره کربلا بگیرم من
خدا نیاورد آندم که در همه عمرم
به غیر راه شهید ولا بگیرم من
نه در خوشی بشوم گم نه در بلا نا شکر
پیام لطف ز هر ابتلا بگیرم من
پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است
به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من
چو داد هم وزن موی او نقره
نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من
شعری در مورد پهلوانان
برای کشتن صد پهلوان یک اخم او کافی ست
کسی با بودن آن چشم چاقو برنمی دارد
شعر در مورد ورزش پهلوانی
جادوی کلمات را میدانم
در انگشتانم
هزار قصه نهفته است
با خونِ اشکِ خویش
سینهات را خواهم شکافت
از سنگِ دلت
طلای شعر بیرون خواهم کشید و
های های بر اندوهِ غمت خواهم خندید
جادوی کلمات را میدانم
من
آخرین پهلوانِ سرزمینِ اشعارم!
شعر در مورد جهان پهلوان تختی
جهان پهلوانا دلت شاد باد
دل راد مردان سرای تو باد
شعر درمورد پهلوانان
گر بر سر نفس خود امیری مردی
ور بر دگری خرد نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری مردی
شعر درمورد پهلوانی
خانه ورزش ما هست علی رغم فلک
سرزمینی که بود پاک تر از چشم ملک
خانه ورزش ما جای هوس ناکان نیست
جای پاکان بود این منزل ناپاکان نیست
شعر در مورد پهلوانی
گوییم سلام حاج مرشد گیریم پیام حاج مرشد
شصت سال نشست روی سردم بی مزد مدام حاج مرشد
در سیر وسلوک بود کوشا یک عمر تمام حاج مرشد
بی منت ومزد داد تعلیم این بود مرام حاج مرشد
در تربیت سه نسل کوشید این است مقام حاج مرشد
از بهر نجات زور خانه بنمود قیام حاج مرشد
درفن فصاحت وبلاغت استاد کلام حاج مرشد
نا رفته بمکتب اوستاد است در سجع کلام جاج مرشد
در مکتب اهلبت اطهار گردید غلام حاج مرشد
درشهر هر انچه مرشدی هست شاگرد مقام حاج مرشد
مدیون وی است شهر ترشیز عشق است امام حاج مرشد
اوابروی غلام قوم است صلوات وسلام حاج مرشد
شعر در مورد پهلوانان
تا بر سر کبر و کینه هستی پستی
تا پیرو نفس و بت پرستی مستی
از فکر جهان و قید اندیشه او
چون شیشه آرزو شکستی رستی
“پهلوان پوریای ولی”
شعر درباره پهلوان
مَرَه گیدی، گیلانَه پهلوان
مره گیدی، قویترینِه مَردان
شعر درباره ی پهلوانان
…این گلیم تیره بختی هاست
خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها
روکش تابوت تختی هاست…
شعر پهلوانی
گر کار جهان به زور بودی و نبرد
مرد از سر نامرد برآوردی گرد
این کار جهان چو کعبتین [است] و چو نرد
نامرد ز مرد میبرد، چتوان کرد؟
شعر پهلوانی و جوانمردی
موضوع درس امروز
درس جوونمردیه
می دونین کیه معلم
غلامرضا تختیه
باید که توی زندگی
یه مرد باشیم تو میدون
این راه و رسم تختیه
آی بچه های ایرون
پیرو راه مردایین؟
شاگرد پهلوونایین؟
خوبه که یادتون باشه
معلمای فردایین
یه تختی بود یه ایرون
خاطر خواهاش فراوون
شعر پهلوانی
پهلوانان همتی دیگر کنید از می حب علی لب تر کنید
خواسته ان رهبر خون جامگان از شما ای نسل ایران جوان
شعر درباره پهلوانی
پهلوان اکبر!
إ… من میشناسم او را!
برخاستم از سر جا
سر کشیدم از میان گردن ها
تا ببینم چهره و قد و قامت او را
شعر در مورد پهلوانی
چه توفان در این باغ بگشود دست
که سرو بلند تناور شکست
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نیرو سر راه بر او گرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند
چه ابری از آن کوه سر برکشید
که سیمرغ از قله ها پرکشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت
که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود؟
که بیرون شد از هفت خوانش نبود
خمار کدامین می اش در گرفت
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت
که تیمار فرزندش از یاد رفت
شعر کشتی پهلوانی
از پهلوان و مرشد و از پیش کسوتان
سر نه به آستان و پس آستین ببوس
شعر راجب پهلوانی
خداوندا اگر روزی رَسَد
دستم به آن زنجیر دادت،
می شَوَم یک پهلوان پنبه
و آن زنجیرِ را،
حلقه حلقه می دِرانم!
تا یکی آید و پرسَد،
شعر از پهلوانی
تختی که در آسمان ورزش
مانند ستاره ای درخشید
چون دید تفاوتی ندارد
در این بر و بوم سرو با بید
از خواب گذشته گشت بیدار
آرام گرفت و تخت خوابید
شعر برای پهلوانی
پیام آوریدی سوی پهلوان
هم از پهلوان سوی سرو روان
شعر در وصف پهلوانی
سران جهاندار برخاستند
ابا پهلوان خواهش آراستند
شعر پهلوان
سپاهست برسان کوه روان
سپهدارشان رستم پهلوان
شعر پهلوانان نمی میرند
فریبنده گرسیوز پهلوان
بیامد بپیش برادر نوان
شعر پهلوانان
فرستاد نزدیک شاه اردوان
فرستاده بابک پهلوان
شعر پهلوان کشورم عباس شد
بدیشان سپردند زر و گهر
پیام جهان پهلوان زال زر
متن شعر پهلوانان نمی میرند
دگر چون تو ای پهلوان دلیر
بدین برز بالا و بازوی شیر
شعر مرگ پهلوان
ز فرخنده رای جهان پهلوان
ز گفتار و دیدار روشن روان
شعر پهلوانان نمی میرند چون ابوالفضل پهلوان است
خرامد مگر پهلوان با کمند
به نزدیک دیوار کاخ بلند
آهنگ پهلوانان نمی میرند
چون تهی کردی به یک می پهلوان
دوستکانی چون خوری با پهلوان
آهنگ پهلوانان نمی میرند
شمس دین پهلوان لشکر شاه
پشت اسلام و قبله احرار
شعر آهنگ پهلوانان نمی میرند
پهلوان اما بکنج خانه ایم
آتش اما در دل خاکستریم
آهنگ سریال پهلوانان نمی میرند
چنان پهلوان زاده بیگناه
ندانست رنگ سپید از سیاه
متن آهنگ پهلوانان نمی میرند
هر آنکس که بودند پیر و جوان
زبان برگشادند بر پهلوان
آهنگ تیتراژ پهلوانان نمی میرند
شبستان آن نامور پهلوان
همه پیش آن خرد کودک نوان
دانلود اهنگ پهلوانان نمی میرند اصفهانی
یکی دایه بودش به کردار شیر
بر پهلوان اندر آمد دلیر
شعر درباره پهلوانان
چنان پهلوان زاده بیگناه
ندانست رنگ سپید از سیاه
شعر در مورد پهلوانان
پدر سام یل پهلوان جهان
سرافرازتر کس میان مهان
شعر در وصف پهلوانان
برو و بازوی شیر و خورشید روی
دل پهلوان دست شمشیر جوی
شعر درباره ی پهلوانان
در پهلوان را بیاراستند
چو بالای پرمایگان خواستند
متن شعر پهلوانان
بر پهلوان اندرون رفت گو
بسان درختی پر از بار نو
شعر در مدح پهلوانان
چو روشن دل پهلوان را بدوی
چنان گرم دیدند با گفت وگوی
متن شعر پهلوانان نمی میرند چون ابوالفضل پهلوان است
بگفت آنچه بشنید با پهلوان
ز شادی دل پهلوان شد جوان
متن ترانه پهلوانان نمی میرند
بدیدند مر پهلوان را پگاه
وزان جایگه برگرفتند راه
متن آهنگ سریال پهلوانان نمی میرند
به شادی بر پهلوان آمدند
خردمند و روشن روان آمدند
شعر درباره پهلوان
دو پر مایه بیدار و دو پهلوان
یکی پیر و باهوش و دیگر جوان
شعری در مورد پهلوان
چو طوس و چو رستم یل پهلوان
فریبرز و شاپور شیر دمان
شعر در مورد پهلوان
برآمد خروش از در پهلوان
ز بانگ تبیره زمین شد نوان
شعر در مورد پهلوان تختی
چنین گفت بیژن به پیش پدر
که ای پهلوان جهان سربسر
شعر در مورد ورزش پهلوانی
چو آیم جهان پهلوان را بکار
بیایم کمربسته کارزار
شعری در مورد پهلوانان
که ای پهلوان رد افراسیاب
گرفت اندرین دشت ما را شتاب
شعر در مورد پهلوان
که ننگست ازین بر تو ای پهلوان
بدین کار خندند پیر و جوان
شعر در مورد پهلوان تختی
نه زین نامداران سواری کمست
نه آن دوده را پهلوان رستمست
شعری در مورد پهلوان
اگر جنگ جوید گشادست راه
سوی نامور پهلوان سپاه
شعر درباره پهلوانی
وزانپس هیونی تگاور دمان
طلایه برافگند زی پهلوان
شعر درباره پهلوانان
که هومان ازان رزمگه چون پلنگ
سوی پهلوان آمد ایدر بجنگ
شعری در مورد پهلوانان
ای بر هزار میر شده میر و شهریار
وی تا دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان
شعر در مورد ورزش پهلوانی
روز و شب است ابلق دو رنگ و گفته اند
کز نام پهلوان عجم داغ ران ماست
شعر در مورد جهان پهلوان تختی
تخت ساز از حرص تا فرمان دهی بر تاج بخش
پشت کن بر آز تا پهلو زنی با پهلوان
شعر درمورد پهلوانان
گره کردی چو مشت پهلوانان زلف مشکین را
به صد نیرنگ و فن افتاده یی را پهلوان کردی
شعر درمورد پهلوانی
عشق است چون شیر ژیان عشق است چون ببر دمان
عشقست نادر پهلوان من بنده و مولای عشق
شعر در مورد پهلوانی
پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان
گل در رهش بکار که سروی و سوسنی است
شعر در مورد پهلوانان
ای سر الله الصمد ای بازگشت نیک و بد
پهلو تهی کردی ز خود با پهلوان آمیختی
شعر درباره پهلوان
پهلوان مردانه بود و بی حذر
پیش شیر آمد چو شیر مست نر
شعر درباره ی پهلوانان
یادش آمد مردی آن پهلوان
که بکشت او شیر و اندامش چنان
شعر پهلوانی
پس ز کنج آخر آمد غژغژان
روی بر پایش نهاد آن پهلوان
شعر پهلوانی و جوانمردی
گفت سایل هم تو نیز ای پهلوان
گفت من هم بوده ام دهری شبان
شعر در مورد پهلوان
- ۰ نظر
- ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۴۴