اشعار حمید مصدق

شعر حمید مصدق در مورد مادر,شعر حمید مصدق در مورد مرگ,شعر حمید مصدق در مورد تولد,شعر حمید مصدق در مورد دوست,شعر حمید مصدق درباره دوست,شعر حمید مصدق در مورد سیب,شعر حمید مصدق,شعر حمید مصدق سیب,شعر حمید مصدق و فروغ فرخزاد,شعر حمید مصدق و فروغ,شعر حمید مصدق عاشقانه,شعر حمید مصدق باران,شعر حمید مصدق تولد,شعر حمید مصدق سیب,اشعار حمید مصدق سیب,شعر سیب حمید مصدق و فروغ فرخزاد,نقد شعر سیب حمید مصدق,شعر حمید مصدق وجواب فروغ فرخزاد,شعر حمید مصدق فروغ فرخ زاد,شعر سیب از حمید مصدق و جواب فروغ فرخزاد,شعر حمید مصدق و پاسخ فروغ,شعر سیب حمید مصدق و فروغ,شعر حمید مصدق عاشقانه,اشعار حمید مصدق درباره باران,شعر حمید مصدق شیشه پنجره را باران شست,شعر حمید مصدق در مورد تولد,اشعار حمید مصدق,اشعار حمید مصدق سیب,اشعار حمید مصدقی,اشعار حمید مصدق دانلود,شعر حمید مصدق سیب,شعر حمید مصدق و فروغ فرخزاد,شعر حمید مصدق و فروغ,دانلودکتاب اشعار حمید مصدق,دانلود دکلمه اشعار حمید مصدق,شعر حمید مصدق سیب,شعر سیب حمید مصدق و فروغ فرخزاد,نقد شعر سیب حمید مصدق,شعر حمید مصدق وجواب فروغ فرخزاد,شعر حمید مصدق فروغ فرخ زاد,شعر سیب از حمید مصدق و جواب فروغ فرخزاد,شعر حمید مصدق و پاسخ فروغ,شعر سیب حمید مصدق و فروغ

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد حمید مصدق برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

ابر بارنده به دریا می گفت:

گر نبارم تو کجا دریایی؟

در دلش خنده کنان دریا گفت:

ابر بارنده

تو هم از مایی!

شعر حمید مصدق در مورد مادر

بی تو

می‌ رفتم ، می‌ رفتم

تنها ، تنها

و صبوریِ مرا

کوه تحسین می کرد …

شعر حمید مصدق در مورد مرگ

شب سردیست

و من با دل سرد

به خودم می گویم:

خبری نیست، بخواب!

باز هم خواب محبت دیدی!

شعر حمید مصدق در مورد تولد

باز کن پنجره را

من تو راخواهم برد

به سر رود خروشان حیات

آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

صبح دمید

شعر حمید مصدق در مورد دوست

به خلوت بی ماهتاب من بگذر

به شام تار من ای آفتاب من بگذر

کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است

فرشته وار شبی رابه خواب من بگذر

شعر حمید مصدق درباره دوست

نگاه مست تو را آرزوکنان گفتم

بیا به پرتو جام شراب من بگذر

اگر که شعر شدی بر لبان من بنشین

اگر که نغمه شدی از رباب من بگذر

شعر حمید مصدق در مورد سیب

فروغ روی تو سازد دل مرا روشن

بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر

کرم کن و در کلبه ام قدم بگذار

مرا ببین و به حال خراب من بگذر

شعر حمید مصدق

تو را که طاقت سوز حمید یک دم نیست

نخوانده شعر مرا از کتاب من بگذر

شعر حمید مصدق سیب

گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم

از این دگانگی ست که بس درد می کشم

شعر حمید مصدق و فروغ فرخزاد

سویم میا و روح پریشان من مخوان

اوراق کهنه ای ز کتابی مشوشم

شعر حمید مصدق و فروغ

پرهیز این زمان ز من ای نازینن که من

سر تا به پای شعله و پا تا سر آتشم

با پای خویش ز آتش عشق تو بگذرم

خویش آزمای خویشم و روح سیاوشم

شعر حمید مصدق عاشقانه

بستی میان به قتلم و جرمم همین که من

با خامه خیال خود آن موی می کشم

دارد رواج سکه قلب هنر حمید

عیب من که کنون پاک

و بی غشم

شعر حمید مصدق باران

زان لحظه که دیده بررخت واکردم

دل دادم و شعر عشق انشاء کردم

نی، نی غلطم، کجا سرودم شعری

تو شعر سرودی و من امضاء کردم

شعر حمید مصدق تولد

تو بهاری ؟

نه

بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را ..

شعر حمید مصدق سیب

در من اینک کوهی ،

سر برافراشته از ایمان است

من به هنگامی شکوفایی گل ها در دشت ،

باز می گردم

و صدا می زنم :

آی!

باز کن پنجره را،

باز کن پنجره را

در بگشا !

که بهاران آمد!

اشعار حمید مصدق سیب

افسوس

هنوز هم

گلهای کاکتوس

پشت دریچه های اتاق توست ؟

آه

ای روزهای خاطره

ای

کاکتوسها

آیا هنوز هم دیوارهای کوچه آن خانه

از اشکهای هر شبه من

نمناک مانده است ؟

آیا هنوز هم

امید من به معجزه خاک مانده است ؟

افسوس

گلهای کاکتوس

شعر سیب حمید مصدق و فروغ فرخزاد

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند !

مهر صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند !

نقد شعر سیب حمید مصدق

آسمانها آبی

پـَـر مرغان صداقت آبی است

دیده در آئینه ی صبح تو را می بیند ….

از گریبان تو صبح صادق

می گشاید پـَـر و بال …..

شعر حمید مصدق وجواب فروغ فرخزاد

ای تو چشمانت سبز

در من این سبزی هذیان از توست

تو بهاری ؟!

نه … بهاران از توست !

شعر حمید مصدق فروغ فرخ زاد

زندگی از تو ، مرگم از توست

سیل سیال نگاه سبزت

همه بنیان وجودم را ویرانه می کاود !

شعر سیب از حمید مصدق و جواب فروغ فرخزاد

من به چشمان خیال انگیزت معتادم ….

و در این راه تباه

عاقبت هستی خود را دادم ….. آه !

شعر حمید مصدق و پاسخ فروغ

گـُـل به گـُـل

سنگ به سنگ ِ این دشت

یادگاران تو اند !

شعر سیب حمید مصدق و فروغ

رفته ای اینک و این سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوگواران تو اند !

شعر حمید مصدق عاشقانه

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک ، امّا آیا باز می گردی ؟!

چه تمنای محالی دارم ….

خنده ام می گیرد !

اشعار حمید مصدق درباره باران

افسوس می خورم

وقتی که خواهرم

در این دروغزار ِ پر از کرکس ،

فکر پرنده ای است ؛

فکر پرنده ای که ز پرواز مانده است .

شعر حمید مصدق شیشه پنجره را باران شست

در آن شبی که برای همیشه می رفتی

در آن شب پیوند

طنین خنده من سقف خانه رابرداشت

کدام ترس تو را این چنین عجولانه

به دام بسته تسلیم تن

فروغلتاند ؟

خنده ها نه مقطع که آبشاری بود

و خنده ؟

خنده نه قه قاه گریه واری بود

که چشمهای مرا در زلال اشک نشاند

شعر حمید مصدق در مورد تولد

من به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد

سلام می کردم

سلام مضطربم در هوا معلق ماند

و چشمهای مرا در زلال اشک نشاند

اشعار حمید مصدق

تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش

تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟

اشعار حمید مصدق سیب

شب آفتاب

ندارد

و زندگانی من بی تو

چو جاودانه شبی

جاودانه تاریک است

اشعار حمید مصدقی

تو در صبوری من

اشتیاق کشتن خویش

و انهدام وجود مرا نمی بینی

اشعار حمید مصدق دانلود

منم که طرح مودت به رنج بی پایان

و شط جاری اندوه بسته ام اما

تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟

شعر حمید مصدق سیب

تو را چه

می رسد ای آفتاب پاک اندیش؟

ز من چگونه گریزی

تو و گریز از خویش ؟

به سوی عشق بیا

وارهان دل از تشویش

شعر حمید مصدق و فروغ فرخزاد

وقتی از قتل قناری گفتی

دل پر ریخته ام وحشت کرد

وقتی آواز درختان تبر خورده ی باغ

در فضا می پیچید

از تو می پرسیدم:

«به کجا باید رفت؟»

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از غربت تنهایی هاست

شعر حمید مصدق و فروغ

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن از ورطه هستی می داد.

دانلودکتاب اشعار حمید مصدق

من که روزی فریادم بی تشویش

می توانست جهانی را آتش بزند

در شب گیسوی تو

گم شد از وحشت خویش.

دانلود دکلمه اشعار حمید مصدق

من آفتاب درخشان و ماه تابان را

بهین طراوت سرسبزی بهاران را

زلال زمزمه روشنان باران را درود خواهم گفت

صفای باغ و چمن دشت و کوهساران را

شعر حمید مصدق سیب

من چو ساقه نورسته بازخواهم رست

و درتمامی اشیا پاک تجریدی

وجود گمشده ای را

دوباره خواهم جست

شعر سیب حمید مصدق و فروغ فرخزاد

غروب مژده بیداری سحر دارد

غروب از نفس صبحدم خبر دارد

مرا به خویش بخوان همنشین با جان کن

مرا به روشنی آفتاب مهمان کن

نقد شعر سیب حمید مصدق

پناه سایه من باش

و گیسوان سیه را سپرده دست نسیم

حجاب چهره چون آفتاب تابان کن

شعر حمید مصدق وجواب فروغ فرخزاد

شب سیاه مرا جلوه ای مرصع بخش

دمی به خلوت خاص خلوص راهم ده

شعر حمید مصدق فروغ فرخ زاد

به خود پناهم ده

که در پناه تو آواز رازها جاری ست

و در کنار تو بوی بهار می آید

شعر سیب از حمید مصدق و جواب فروغ فرخزاد

سحر دمید

درون سینه دل من به شور و شوق تپید

چه خوش دمی ست زمانی که یار می آید

شعر حمید مصدق و پاسخ فروغ

مرا

به تاب تحمل فرا بخوان به صبوری

ز لوح خاطره ام خاطرات تلخ بشوی

از این تکرار دیرینه ام رهایی بخش

مرا به خلوت خاص خود آشنایی بخش

شعر سیب حمید مصدق و فروغ

ای مهربانتر از من

با من

در دستهای تو

آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟

شعر حمید مصدق در مورد مادر

تنها

تویی

مثل پرنده های بهاری در آفتاب

مثل زلال قطره باران صبحدم

مثل نسیم سرد سحر

مثل سحر آب

شعر حمید مصدق در مورد مرگ

آواز مهربانی تو با من

در کوچه باغ های محبت

مثل شکوفه های سپید سیب

ایثار سادگی است

شعر حمید مصدق در مورد تولد

افسوس آیا چه کس تو را

از مهربان شدن با من

مایوس می کند؟

شعر حمید مصدق در مورد دوست

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام

شعر حمید مصدق درباره دوست

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیم

شعر حمید مصدق در مورد سیب

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست

تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

شعر حمید مصدق

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا

خانه کوچک ما سیب نداشت

شعر حمید مصدق سیب

گاهگاهی که دلم می گیرد

پیشِ خود می گویم

آنکه جانم را سوخت

یاد می آرد از این بنده هنوز ؟

شعر حمید مصدق و فروغ فرخزاد

مرا با سوز جان بگذار و بگذر

اسیر و ناتوان بگذار و بگذر

چو شمعی سوختم از آتش عشق

مرا آتش به جان بگذار و بگذر

شعر حمید مصدق و فروغ

دلی چون لاله بی داغ غمت نیست

بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

مرا با یک جهان اندوه جانسوز

تو ای نامهربان بگذار و بگذر

شعر حمید مصدق عاشقانه

دو چشمی را که مفتون رخت بود

کنون گوهرفشان بگذار و بگذر

در افتادم به گرداب غم عشق

مرا در این میان بگذار و بگذر

شعر حمید مصدق باران

به او گفتم: حمید از هجر فرسود!

به من گفتا: جهان بگذار و بگذر

شعر حمید مصدق تولد

آه چه شام تیره‌ای از چه سحر نمی‌شود

دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی‌شود

سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران

ماه چه ماه آهنی اینکه قمر نمی‌شود

شعر حمید مصدق سیب

وای ز دشت ارغوان ریخته خون هر جوان

چشم یکی به ماتم این‌همه تر نمی‌شود

مادر داغدار من طعنه تهنیت شنو

بهر تو طعن و تسلیت گرچه پسر نمی‌شود

اشعار حمید مصدق سیب

کودک بینوای من گریه مکن برای من

گر چه کسی به جای من بر تو پدر نمی‌شود

باغ ز گل تهی شده بلبل زار را بگو

از چه ز بانک زاغها گوش تو کر نمی‌شود

شعر سیب حمید مصدق و فروغ فرخزاد

ای تو بهار و باغ من چشم من و چراغ من

بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود

نقد شعر سیب حمید مصدق

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می‌آورد

و گیسوان بلندش را به بادها می‌داد

و دستهای سپیدش را به آب می‌بخشید

شعر حمید مصدق وجواب فروغ فرخزاد

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریای واژگون می‌دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده‌ها می‌خواند

شعر حمید مصدق فروغ فرخ زاد

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می‌سوخت

و مهربانی را نثار من می‌کرد

شعر سیب از حمید مصدق و جواب فروغ فرخزاد

دلم برای کسی تنگ است

که تا شمال ترین شمال با من رفت

و در جنوب ترین جنوب با من بود

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

کسی که…

– دگر کافی ست

شعر حمید مصدق و پاسخ فروغ

ای مهربانتر از من

با من

شعر سیب حمید مصدق و فروغ

در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام

شعر حمید مصدق عاشقانه

گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من

گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود

اشعار حمید مصدق درباره باران

شکن گیسوی تو

موج دریای خیال

کاش با زورق اندیشه شبی

از شط گیسوی مواج تو من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می‌کردم

شعر حمید مصدق شیشه پنجره را باران شست

وای

باران

باران

شیشه پنجره را باران شست

شعر حمید مصدق در مورد تولد

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

اشعار حمید مصدق

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری؟

نه! از آن پاکتری

اشعار حمید مصدق سیب

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو

اشعار حمید مصدقی

پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز

مزرع سبز تمنایم را

ای تو چشمانت سبز

در من این سبزی هذیان از توست

اشعار حمید مصدق دانلود

زندگی رویا نیست

زندگی زیبایی ست

شعر حمید مصدق سیب

می‌توان بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی

می‌توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت

می‌توان از میان فاصله‌ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله‌هاست

شعر حمید مصدق و فروغ فرخزاد

کاهش جان من این شعر من است

آرزو می‌کردم

که تو خواننده شعرم باشی

راستی شعر مرا می‌خوانی؟

نه، دریغا، هرگز

باورم نیست که خواننده شعرم باشی

کاشکی شعر مرا می‌خواندی

شعر حمید مصدق و فروغ

چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد؟

اشعار حمید مصدق

اشعار فخرالدین عراقی

اشعار فخرالدین عراقی,شعر فخرالدین عراقی,دیوان اشعار فخرالدین عراقی,دانلود اشعار فخرالدین عراقی,زیباترین اشعار فخرالدین عراقی,اشعار فخرالدین ابراهیم عراقی,اشعار شیخ فخرالدین عراقی,متن اشعار فخرالدین عراقی,منتخب اشعار فخرالدین عراقی,اشعار حکیمانه فخرالدین عراقی,زیباترین شعر فخرالدین عراقی,شعر معروف فخرالدین عراقی,دیوان شعر فخرالدین عراقی,بهترین شعر فخرالدین عراقی,شعر زیبای فخرالدین عراقی,سبک شعری فخرالدین عراقی,شعر شور عشق فخرالدین عراقی,دانلود کتاب شعر فخرالدین عراقی,شعر های عاشقانه فخرالدین عراقی,دیوان اشعار فخرالدین عراقی,زیباترین شعر کوتاه فخرالدین عراقی,شعر فخرالدین عراقی,زیباترین شعر فخرالدین عراقی,شعر معروف فخرالدین عراقی,دیوان شعر فخرالدین عراقی,بهترین شعر فخرالدین عراقی,شعر زیبای فخرالدین عراقی,سبک شعری فخرالدین عراقی,شعر شور عشق فخرالدین عراقی,دانلود کتاب شعر فخرالدین عراقی,شعر های عاشقانه فخرالدین عراقی,زیباترین اشعار فخرالدین عراقی,زیباترین شعر کوتاه فخرالدین عراقی,دیوان اشعار فخرالدین عراقی,دیوان اشعار فخرالدین عراقی,شعرهای زیبای فخرالدین عراقی

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد فخرالدین عراقی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی

چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی

اشعار فخرالدین عراقی

شاد کن جان من، که غمگین است 

رحم کن بر دلم، که مسکین است 

شعر فخرالدین عراقی

بیا، کاین دل سر هجران ندارد

بجز وصلت دگر درمان ندارد

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا

تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما

دانلود اشعار فخرالدین عراقی

عشق شوری در نهاد ما نهاد  

جان ما در بوتهٔ سودا نهاد 

زیباترین اشعار فخرالدین عراقی

ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم 

باری ،بیا ، که جانم در پای تو فشانم

اشعار فخرالدین ابراهیم عراقی

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد

و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد

اشعار شیخ فخرالدین عراقی

کشیدم رنج بسیاری دریغا

به کام من نشد کاری دریغا

متن اشعار فخرالدین عراقی

طره‌ی یار پریشان چه خوش است 

قامت دوست خرامان چه خوش است 

منتخب اشعار فخرالدین عراقی

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست 

جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست 

اشعار حکیمانه فخرالدین عراقی

دل، که دایم عشق می‌ورزید رفت 

گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت 

زیباترین شعر فخرالدین عراقی

همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه گدایی

شعر معروف فخرالدین عراقی

روز اول که دیدمش گفتم: 

آنکه روزم سیه کند این است 

دیوان شعر فخرالدین عراقی

به وصل خود دلم را شاد گردان

که خسته طاقت هجران ندارد

بهترین شعر فخرالدین عراقی

باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم

ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟

شعر زیبای فخرالدین عراقی

از خُمستان جرعه ای بر خاک ریخت  

جنبشی در آدم و حوّا نهاد 

سبک شعری فخرالدین عراقی

گیرم که من نگویم ،لطف تو خود نگوید:

کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟

شعر شور عشق فخرالدین عراقی

گویند رقیبان که ندارد سر تو یار

سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

دانلود کتاب شعر فخرالدین عراقی

به عالم، در که دیدم باز کردم

ندیدم روی دلداری دریغا

شعر های عاشقانه فخرالدین عراقی

خط خوش بر لب جانان چه نکوست 

سبزه و چشمه‌ی حیوان چه خوش است 

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

این چشم جهان بین مرا در همه عالم 

جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست 

زیباترین شعر کوتاه فخرالدین عراقی

دل ز جان و تن کنون دل برگرفت 

از بد و نیک جهان ببرید رفت 

 عشق می‌ورزید دایم، لاجرم 

در سر چیزی که می‌ورزید رفت 

باز کی یابم دل گم گشته را؟ 

دل که در زلف بتان پیچید رفت 

شعر فخرالدین عراقی

مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهویی ختایی

زیباترین شعر فخرالدین عراقی

روی بنمای، تا نظاره کنم 

کارزوی من از جهان این است 

شعر معروف فخرالدین عراقی

بیا، تا پیش روی تو بمیرم

که بی‌تو زندگانی آن ندارد

دیوان شعر فخرالدین عراقی

چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن

چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا

بهترین شعر فخرالدین عراقی

ای بخت خفته ،برخیز، تا حال من ببینی

وی عمر رفته ،باز آی،تابشنوی فغانم

شعر زیبای فخرالدین عراقی

به سر شد روزگارم بی‌رخ تو

نماند از عمر بسیاری دریغا

سبک شعری فخرالدین عراقی

خواهم که یک زمان من با تو دمی بر آرم

از بخت بد عراقی آن هم نمی توانم

شعر شور عشق فخرالدین عراقی

او را چه خبر از من و از حال دل من

کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد

دانلود کتاب شعر فخرالدین عراقی

مرا یاری است کز من یاد نارد

که دارد این چنین یاری؟ دریغا

شعر های عاشقانه فخرالدین عراقی

هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر

کان یار سر صحبت ما بیش ندارد

زیباترین اشعار فخرالدین عراقی

از می عشق دلی مست و خراب 

همچو چشم خوش جانان چه خوش است 

زیباترین شعر کوتاه فخرالدین عراقی

با آنکه خوش آید از تو، ای یار، جفا

لیکن هرگز جفا نباشد چو وفا

با این همه راضیم به دشنام از تو

از دوست چه دشنام؟ چه نفرین؟ چه دعا؟

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

عیشی نبود چو عیش لولی و گدا

افکنده کله از سر و نعلین ز پا

پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدا

بگذاشته از بهر یکی هر دو سرا

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

ای دوست، به دوستی قرینیم تو را

هر جا که قدم نهی زمینیم تو را

در مذهب عاشقی روا نیست که ما:

عالم به تو بینیم و نبینیم تو را

شعرهای زیبای فخرالدین عراقی

ای دوست، فتاد با تو حالی دل را

مگذار ز لطف خویش خالی دل را

زیبد به جمال تو خود بیارایی دل

زیرا که تو بس لایق حالی دل را

اشعار فخرالدین عراقی

سودای تو کرد لاابالی دل را

عشق تو فزود غصه حالی دل را

هر چند ز چشم زخم دوری، ای بینایی

نزدیک منی چو در خیال دل را

شعر فخرالدین عراقی

تا با توام، از تو جان دهم آدم را

وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود

کز سینه به کام خود برآرم دم را

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا

در هر نفسی درد دلی نیست مرا

مشکل‌تر ازین چیست؟ که ایام شباب

ضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا

دانلود اشعار فخرالدین عراقی

دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را

وز تو نبرم ستیزهٔ ایشان را

گر عمر مرا در سر کار تو شود

عهد تو به میراث دهم خویشان را

زیباترین اشعار فخرالدین عراقی

از بادهٔ عشق شد مگر گوهر ما؟

آمد به فغان ز دست ما ساغر ما

از بسکه همی خوریم می را بر می

ما درسر می شدیم و می در سر ما

اشعار فخرالدین ابراهیم عراقی

ای روی تو آرزوی دیرینهٔ ما

جز مهر تو نیست در دل و سینهٔ ما

از صیقل آدمی زداییم درون

تا عکس رخت فتد در آیینهٔ ما

اشعار شیخ فخرالدین عراقی

گل صبح دم از باد برآشفت و بریخت

با باد صبا حکایتی گفت و بریخت

بد عهدی عمر بین، که گل ده روزه

سر بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت

متن اشعار فخرالدین عراقی

عشق تو ز دست ساقیان باده بریخت

وز دیده بسی خون دل ساده بریخت

بس زاهد خرقه پوش سجاده نشین

کز عشق تو می بر سر سجاده بریخت

منتخب اشعار فخرالدین عراقی

ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست

آورده ز لطف خویش از نیست به هست

بر درگه عدل تو چه درویش و چه شاه؟

در سایهٔ عفو تو چه هشیار و چه مست؟

اشعار حکیمانه فخرالدین عراقی

پیری ز خرابات برون آمد مست

دل رفته ز دست و جام می بر کف دست

گفتا: می نوش، کاندرین عالم پست

جز مست کسی ز خویشتن باز نرست

زیباترین شعر فخرالدین عراقی

گفتم: دل من، گفت که: خون کردهٔ ماست

گفتم: جگرم، گفت که: آزردهٔ ماست

گفتم که: بریز خون من، گفت برو

کازاد کسی بود که پروردهٔ ماست

شعر معروف فخرالدین عراقی

ماییم که بی‌مایی ما مایهٔ ماست

خود طفل خودیم و عشق ما دایهٔ ماست

فی‌الجمله عروس غیب همسایهٔ ماست

وین طرفه که همسایهٔ ما سایهٔ ماست

دیوان شعر فخرالدین عراقی

آن دوستی قدیم ما چون گشته است؟

مانده است به جای؟ یا دگرگون گشته است؟

از تو خبرم نیست که با ما چونی

باری، دل من ز عشق تو خون گشته است

بهترین شعر فخرالدین عراقی

در دام غمت دلم زبون افتاده است

دریاب، که خسته بی‌سکون افتاده است

شاید که بپرسی و دلم شاد کنی

چون می‌دانی که بی تو چون افتاده است؟

شعر زیبای فخرالدین عراقی

هرگز بت من روی به کس ننموده است

این گفت و مگوی مردمان بیهوده است

آن کس که تو را به راستی بستوده است

او نیز حکایت از کسی بشنوده است

سبک شعری فخرالدین عراقی

معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است

رو هم نفسی جو، که جهان یک نفس است

با هم نفسی گر نفسی بنشینی

مجموع حیات عمر آن یک نفس است

شعر شور عشق فخرالدین عراقی

دل رفت بر کسی که بی‌ماش خوش است

غم خوش نبود، ولیک غمهاش خوش است

جان می‌طلبد، نمی‌دهم روزی چند

جان را محلی نیست، تقاضاش خوش است

دانلود کتاب شعر فخرالدین عراقی

عشق تو، که سرمایهٔ این درویش است

ز اندازهٔ هر هوس‌پرستی بیش است

شوری است، که از ازل مرا در سر بود

کاری است، که تا ابد مرا در پیش است

شعر های عاشقانه فخرالدین عراقی

شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است

ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است

مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است

لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

بیمار توام، روی توام درمان است

جان داروی عاشقان رخ جانان است

بشتاب، که جانم به لب آمد بی‌تو

دریاب مرا، که بیش نتوان دانست

زیباترین شعر کوتاه فخرالدین عراقی

این دورهٔ سالوس، که نتوان دانست

می‌باش به ناموس، که نتوان دانست

خاکی شو و کبر را ز خود بیرون کن

پای همه می‌بوس، که نتوان دانست

شعر فخرالدین عراقی

پرسیدم از آن کسی که برهان دانست:

کان کیست که او حقیقت جان دانست؟

بگشاد زبان و گفت: ای آصف رای

این منطق طیر است، سلیمان دانست

زیباترین شعر فخرالدین عراقی

کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست

تا راه توان به وصل جانان دانست

ره می‌نبریم و هم طمع می نبریم

نتوان دانست، بو که نتوان دانست

شعر معروف فخرالدین عراقی

چشمم ز غم عشق تو خون باران است

جان در سر کارت کنم، این بار آن است

از دوستی تو بر دلم باری نیست

محروم شدم ز خدمتت، بار آن است

دیوان شعر فخرالدین عراقی

اول قدم از عشق سر انداختن است

جان باختن است و با بلا ساختن است

اول این است و آخرش دانی چیست؟

خود را ز خودی خود بپرداختن است

بهترین شعر فخرالدین عراقی

از گلشن جان بی‌خبری، خار این است

میلت به طبیعت است، دشوار این است

از جهل بدان، گر تو یکی ده گردی

در هستی حق نیست شوی، کار این است

شعر زیبای فخرالدین عراقی

چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من ؟

به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من ؟

سبک شعری فخرالدین عراقی

بتم از غمزه و ابرو ، همه تیر و کمان سازد

به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد

شعر شور عشق فخرالدین عراقی

چه خوش باشد که دلدارم تو باشی

ندیم و مونس و یارم تو باشی

دانلود کتاب شعر فخرالدین عراقی

مرا جز عشق تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم

دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم

شعر های عاشقانه فخرالدین عراقی

شوقی ، که چو گل دل شکفاند ، عشق است

ذهنی ، که رموز عشق داند ، عشق است

مهری ، که تو را از تو رهاند ، عشق است

لطفی ، که تو را بدو رساند ، عشق است

زیباترین اشعار فخرالدین عراقی

اندر ره عشق دی و کی پیدا نیست

مستان شده‌اند و هیچ می پیدا نیست

مردان رهش ز خویش پوشیده روند

زان بر سر کوی عشق پی پیدا نیست

زیباترین شعر کوتاه فخرالدین عراقی

چه کرده‌ام که دلم از فراق خون کردی ؟

چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی ؟

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

شدم از عشق تو شیدا ، کجایی ؟

به جان می‌جویمت جانا ، کجایی ؟

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

کشید کار  ز تنهاییم به شیدایی

ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی ؟

شعرهای زیبای فخرالدین عراقی

ناخـورده شـراب می خـروشیم  

بـنـگـر چـه کـنـیـم ؟ اگـر بـنـوشـیـم

شعر فخرالدین عراقی

به دست غم گرفتارم ، بیا ای یار ، دستم گیر

به رنج دل سزاوارم ، مرا مگذار ، دستم گیر

دیوان اشعار فخرالدین عراقی

جان من ، از جان گذشتن کار مشتاقان بود

لیک چون جانم تویی بر من نه این آسان بود

دانلود اشعار فخرالدین عراقی

تا کی کشم جفای تو ؟ این نیز بگذرد

بسیار شد بلای تو ، این نیز بگذرد

اشعار فخرالدین عراقی

اشعار صائب تبریزی

شعر صائب تبریزی,شعر صائب تبریزی بهشت,شعر صائب تبریزی در مورد بهشت,شعر صائب تبریزی در مورد بهار,شعر صائب تبریزی در مورد نوروز,شعر صائب تبریزی درباره نوروز,شعر صائب تبریزی در مورد امام حسین,شعر صائب تبریزی,شعر ترکی صائب تبریزی,شعر صائب تبریزی درباره بهشت,شعر بهشت و جهنم صائب تبریزی,شعر صائب تبریزی درباره بهار,شعر صائب التبریزی,شعر صائب تبریزی در مورد مرگ,شعر های ترکی صائب تبریزی,اشعار صائب تبریزی,اشعار صائب تبریزی دانلود,شعر صائب تبریزی بهشت,دیوان اشعار صائب تبریزی,دانلود اشعار صائب تبریزی Pdf,دانلود مجموعه اشعار صائب تبریزی,دانلود اشعار صائب تبریزی برای اندروید,دانلودکتاب اشعار صائب تبریزی,دانلود رایگان اشعار صائب تبریزی,دانلود فایل صوتی اشعار صائب تبریزی,شعر صائب تبریزی درباره بهشت,شعر بهشت و جهنم صائب تبریزی,مجموعه اشعار صائب تبریزی,دیوان شعر صائب تبریزی,دیوان کامل اشعار صائب تبریزی,دانلود دیوان غزلیات صائب تبریزی,شعر صائب تبریزی در مورد بهار,شعر صائب تبریزی درباره بهار,شعر صائب تبریزی در مورد نوروز,شعر صائب تبریزی درباره نوروز,شعر صائب تبریزی در مورد عشق,شعر صائب تبریزی در مورد امام حسین,شعر صائب تبریزی در مورد مرگ,شعر صائب تبریزی در مورد بهشت

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد صائب تبریزی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عمر زاهٖد همه طی شد به تمنای بهشت

او نـدانـست کـه در تـرک تمناست بهشت

این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت

هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

شعر صائب تبریزی

می‌توان یافت ز سی پاره مــاه رمضان

آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است

شعر صائب تبریزی بهشت

معیار دوستان دغل، روز حاجت است

قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

شعر صائب تبریزی در مورد بهشت

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

امید ما به نماز نکرده بیشترست  

شعر صائب تبریزی در مورد بهار

از حادثه لرزند به خود قصر نشینان

ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم 

شعر صائب تبریزی در مورد نوروز

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای

خبرت نیست که در پی چه خزانی داری

شعر صائب تبریزی درباره نوروز

ز نامردان، علاج درد خود جستن بدان ماند

که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها

شعر صائب تبریزی در مورد امام حسین

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد

که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

شعر صائب تبریزی

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد 

شعر ترکی صائب تبریزی

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است

پوشیده است پست و بلند زمین در آب

شعر صائب تبریزی درباره بهشت

آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع

کاش در زندگی از خاک مرا بر می‌داشت

شعر بهشت و جهنم صائب تبریزی

عیش امروز علاج غم فردا نکند

مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

شعر صائب تبریزی درباره بهار

دانسته‌ام غرور خریدار خویش را

خود همچو زلف می‌شکنم کار خویش را

هر گوهری که راحت بی‌قیمتی شناخت

شد آب سرد، گرمی بازار خویش را

شعر صائب التبریزی

در زیر بار منت پرتو نمی‌رویم

دانسته‌ایم قدر شب تار خویش را

زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک

در خواب کن دو دیدهٔ بیدار خویش را

شعر صائب تبریزی در مورد مرگ

یک بار بی خبر به شبستان من درآ

چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم

از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ

شعر های ترکی صائب تبریزی

مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را

بیرون در گذار و به این انجمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است

بند قبا گشوده به آغوش من درآ

آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست

ای سنگدل به صائب شیرین‌سخن درآ

اشعار صائب تبریزی

اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم ترا

اشاره‌ای است که آزاد می‌کنیم ترا

تو با شکستگی پا قدم به راه گذار

که ما به جاذبه امداد می‌کنیم ترا

اشعار صائب تبریزی دانلود

درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار

خراب می‌شوی، آباد می‌کنیم ترا

ز مرگ تلخ به ما بدگمان مشو زنهار

که از طلسم غم آزاد می‌کنیم ترا

شعر صائب تبریزی بهشت

فرامشی ز فراموشی تو می‌خیزد

اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم ترا

اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی

بهار عالم ایجاد می‌کنیم ترا

دیوان اشعار صائب تبریزی

نداد عشق گریبان به دست کس ما را

گرفت این می پرزور، چون عسس ما را

دانلود اشعار صائب تبریزی Pdf

نمی‌خلد به دلی ناله ی شکایت من

شکست شیشه من بی‌صداست همچو حباب

دانلود مجموعه اشعار صائب تبریزی

هوا چکیده ی نورست در شب مهتاب

ستاره خنده ی حورست در شب مهتاب

سپهر جام بلوری است پر می روشن

زمین قلمرو نورست در شب مهتاب

دانلود اشعار صائب تبریزی برای اندروید

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا

از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا

آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است

آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا

دانلودکتاب اشعار صائب تبریزی

جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟

سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم

دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟

ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم

دانلود رایگان اشعار صائب تبریزی

دیوانه خموش به عاقل برابرست

دریای آرمیده به ساحل برابرست

در وصل و هجر، سوختگان گریه می‌کنند

از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست

دانلود فایل صوتی اشعار صائب تبریزی

دست از طلب مدار که دارد طریق عشق

از پافتادنی که به منزل برابرست

گردی که خیزد از قدم رهروان عشق

با سرمه سیاهی منزل برابرست

شعر صائب تبریزی درباره بهشت

نه سرخ چهره ی خورشید را شفق کرده

که از خجالت روی تو خون عرق کرده

شعر بهشت و جهنم صائب تبریزی

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است

با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است

مجموعه اشعار صائب تبریزی

گر محتسب شکست خم میفروش را

دست دعای باده پرستان شکسته نیست

دیوان شعر صائب تبریزی

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق

ابروی قبله را خبری از اشاره نیست

دیوان کامل اشعار صائب تبریزی

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

به من خسته به جز چشم پریدن نرسد

دانلود دیوان غزلیات صائب تبریزی

هر که پا کج می گذارد ما دل خود می خوریم

شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما!

شعر صائب تبریزی در مورد بهار

می شوند از سرد مهری ، دوستان از هم جدا

برگ ها را می کند فصل خزان از هم جدا

شعر صائب تبریزی درباره بهار

ره ندارد جلوه آزادگی در کوی عشق

سرو اگر کارند آنجا ، بید مجنون می شود

شعر صائب تبریزی در مورد نوروز

نومید نیستم ز ترازوی عدل حق

زان سر دهند هر چه ازین سر نداده اند

شعر صائب تبریزی درباره نوروز

من از بی‏قدری خار سر دیوار دانستم

که ناکس کس نمی‏گردد از این بالانشینیها

شعر صائب تبریزی در مورد عشق

می چکد گر چه طراوت ز تو چون سرو بهشت

قامتی تشنه آغوش کشیدن داری

صائب این پنبه آسودگی از گوش برآر

اگر از ما هوس ناله شنیدن داری

شعر صائب تبریزی در مورد امام حسین

آنقدر کز تو دلی چند بُود شاد بس است

زندگی به مراد همه کس نتوان کرد

شعر صائب تبریزی در مورد مرگ

مخور صائب فریب زهد از عمـــامه زاهد

که در گنبد زبی مغزی صدا بسیار می پیچد

شعر صائب تبریزی در مورد بهشت

ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز

تا باز کنی بند قبا صبح دمیده ست!

شعر صائب تبریزی

میتوان رفت به یک چشم پریدن تا مصر

بوی پیراهن اگر قافله سـالار شـــود

شعر صائب تبریزی بهشت

نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام

از حق گذشته ایم و به باطل نمی رسیم!

شعر صائب تبریزی در مورد بهشت

گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم

ترا چه حاصل از این آسیای دندان است

شعر صائب تبریزی در مورد بهار

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را

عشرت امروز بی‌اندیشه فردا خوش است

شعر صائب تبریزی در مورد نوروز

در  کارخانه‌ای  که  ندانند  قدر  کار

از کار هر که دست کشد کاردانترست

شعر صائب تبریزی درباره نوروز

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم

چه می‌شد گر بهار عمر ما هم باز می‌آمد

شعر صائب تبریزی در مورد امام حسین

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟

چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟

مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی

که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد

شعر صائب تبریزی

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم

تا کی دگر به هم رسد این تخته‌پاره‌ها

شعر ترکی صائب تبریزی

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی

که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می‌گردد

شعر صائب تبریزی درباره بهشت

پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کشند

گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا

شعر بهشت و جهنم صائب تبریزی

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود

در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام  

شعر صائب تبریزی درباره بهار

فریب تربیت باغبان مخور ای گل

که آب می دهــد اما گـلاب میگیرد!

شعر صائب التبریزی

باد بهار مرهم دل‌های خسته است

گل مومیایی پر و بال شکسته است

شعر صائب تبریزی در مورد مرگ

صائب به هوش باش که داروی بیهشی

باد بهار در گره غنچه بسته است

شعر های ترکی صائب تبریزی

این خار غم که در دل بلبل نشسته است

از خون گل خمار خود اول شکسته است

اشعار صائب تبریزی

بر سر گرفته‌ایم و سبکبار می‌رویم

کوه غمی که پشت فلک را شکسته است

اشعار صائب تبریزی دانلود

خون در دل پیاله خورشید می‌کند

سنگی که شیشه دل ما را شکسته است؟

شعر صائب تبریزی بهشت

ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم

چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم

دیوان اشعار صائب تبریزی

صائب زبان شکوه نداریم همچو خار

چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم

دانلود اشعار صائب تبریزی Pdf

ما در چه شماریم؛ که خورشید جهان‌تاب

گردن به تماشای تو از صبح کشیده است

دانلود مجموعه اشعار صائب تبریزی

سخت می‌خواهم که در آغوش تنگ آرم تو را

هر قدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم تو را

دانلود اشعار صائب تبریزی برای اندروید

از لطافت گر چه ممکن نیست دیدن، روی تو

رو به هر جانب که آرم در نظر دارم تو را

دانلودکتاب اشعار صائب تبریزی

از من ای آرام جان، احوال صائب را مپرس

خاطر آسوده ای داری، چه آزارم تو را؟

دانلود رایگان اشعار صائب تبریزی

به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته

برآمد از پسِ کوه آفتاب آهسته آهسته

دانلود فایل صوتی اشعار صائب تبریزی

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم

که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته

شعر صائب تبریزی درباره بهشت

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش

دلِ بی عشق، می‌گردد خراب آهسته آهسته

شعر بهشت و جهنم صائب تبریزی

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است

که اگر بازستانند، دو چندان گردد

مجموعه اشعار صائب تبریزی

هر که پا کج می‌گذارد ما دل خود می‌خوریم

شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما

دیوان شعر صائب تبریزی

چون گره بگشایی از مو، شام گردد صبح‌ها

پرده چون بگشایی از رو، صبح گردد شام‌ها

دیوان کامل اشعار صائب تبریزی

غافل کند از کوتهی عمر شکایت

شب در نظر مردم بیدار بلند است

دانلود دیوان غزلیات صائب تبریزی

پیوسته است سلسله مو‌ج‌ها به هم

خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است

اشعار صائب تبریزی

شعر در مورد عید

شعر در مورد عید فطر,شعر درباره عید فطر,شعر کوتاه در مورد عید فطر,شعر کوتاه درباره عید فطر,شعر درباره ی عید فطر,شعری در مورد عید فطر,شعری درباره عید فطر,شعر در مورد عید سعید فطر,شعر زیبا در مورد عید فطر,شعر در مورد عید سعید فطر,شعر در مورد عید,شعر در مورد عید قربان,شعر در مورد عید رمضان,شعر در مورد عید نوروز,شعر در مورد عید غدیر,شعر در مورد عید مبعث,شعر در مورد عید غدیر خم برای کودکان,شعر در مورد عید نوروز و بهار,شعر در مورد عیدی گرفتن,شعر در مورد عید قربان,شعر در مورد عید قربان برای بچه ها,شعر ها در مورد عید قربان,بهترین شعر در مورد عید قربان,شعری در مورد عید قربان,شعر درباره عید قربان,شعر کودکانه در مورد عید قربان,شعر در مورد عید سعید قربان,شعر کوتاه در مورد عید قربان,شعر درباره عید رمضان,شعر کودکانه در مورد عید فطر,شعر کوتاه در مورد عید فطر,شعر در مورد عید نوروز,شعر در مورد عید نوروز کودکانه,شعری در مورد عید نوروز,شعری در مورد عید نوروز,شعر زیبا در مورد عید نوروز,شعر طنز در مورد عید نوروز,شعر ترکی در مورد عید نوروز,شعر مازندرانی در مورد عید نوروز,شعر نو در مورد عید نوروز,شعر در مورد عید غدیر و قربان,شعر در مورد عید غدیر کودکانه,شعر در مورد عید غدیر برای کودکان,شعری در مورد عید غدیر,شعر در مورد عید غدیر,شعر در مورد عید غدیر خم,شعر کوتاه در مورد عید غدیر خم,شعر زیبا در مورد عید غدیر,شعر در مورد عید مبعث کودکانه,شعری در مورد عید مبعث,شعر در باره عید مبعث,شعر زیبا در مورد عید مبعث,شعر درباره عید مبعث,شعر کودکانه درباره عید مبعث,شعری در باره عید مبعث,شعر کوتاه در مورد عید مبعث,یک شعر در مورد عید مبعث,شعر کودکانه در مورد عید غدیر خم,شعر درباره عید نوروز و بهار,شعر در مورد عیدی دادن,شعر درباره عیدی گرفتن,شعر عید فطر,شعر عید فطر مبارک,شعر عید فطر فارسی,شعر عید فطر برای کودکان,شعر عید فطر سعید,شعر عید فطر کودکانه,شعر عید فطر 94,شعر عید فطر طنز,شعر عید فطر 2015,شعر عید فطر برای بچه ها,شعر عید,شعر عیدی,شعر عیدانه,شعر عید مبارک,شعر عیدی گرفتن,شعر عید قربان مبارک,شعر عید رضوان,شعر عید قربان,شعر عید مسافر,شعر عیدی قربان,شعر عیدی,شعر عیدی انت,شعر بوی عیدی,شعر بوی عیدی فرهاد,شعر عیدانه کودکانه,شعر عیدانه عمو پورنگ,شعر عیدانه فراوان شد,شعر عیدانه,شعر های عیدانه,شعر طنز عیدانه,شعر نو عیدانه,متن شعر عیدانه,یک شعر عیدانه,شعر عید مبارکی,شعر عید مبارک,شعر عید مبارک فارسی,شعر عید مبارک,شعر عید مبارک سعید,عیدک مبارک حبیبی شعر,شعر عیدی مبارک,شعر عید فطر مبارک,شعر طنز عیدی گرفتن,شعر در مورد عیدی گرفتن,شعر درباره عیدی گرفتن,شعر برای عیدی گرفتن,عید سعید قربان مبارک شعر,شعر عید قربان مبارک,شعر درباره عید قربان مبارک,شعر برای عید رضوان,شعر در مورد عید رضوان,شعر عید قربان برای مهدکودک,شعر عید قربان,شعر عید قربان کودکانه,شعر عید قربان برای بچه ها,شعر عید قربان مولانا,شعر عید قربان طنز,شعر عید قربان مگر,شعر عید قربان پیش دبستانی

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد عید برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

اندر دل من مها دل‌افروز تویی

یاران هستند و لیک دلسوز تویی

شادند جهانیان به نوروز و به عید

عید من و نوروز من امروز تویی

شعر در مورد عید فطر

عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند

وز شاخه گل داد دل زار گرفتند

نوروز همایون شد و روز می گلگون

پیمانه‌کشان ساغر سرشار گرفتند

شعر درباره عید فطر

شاد باشید در این عید و در این سال جدید

آرزویی است که از دوست به یار آمده است

شعر کوتاه در مورد عید فطر

عید نوروز می ‏رسد از راه

شادی از روی خانه می‏بارد

پدرم با چه دقتی دارد

بوته ‏های بنفشه می‏کارد

مادر مهربان من از صبح

شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته ، شیشه را شسته

نیست در خانه ، ذره‏ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر

خسته ، اما برای شادی ما

می‏نشیند لباس می‏دوزد

تا بپوشیم روز عید آن را

شعر کوتاه درباره عید فطر

به باز آمدنت چنان دلخوشم

که طفلی به صبح عید

پرستویی به ظهر بهار

 و من به دیدن تو.

شعر درباره ی عید فطر

عید منی

که باید چراغانی ات کنم

از گردنت گرفته با بوسه بوسه بی تابی

تا سینه ات تنیده در قطره قطره اشک

عشق نو رسیده منی

که باید نام زیبایی برایت پیدا کنم

چیزی شبیه خوشبختی

تا وقتی صدایت می کنم

باران اول بهار را هم به یادم بیاوری

شعری در مورد عید فطر

عید که آمد

فکری برای آسمان تو خواهم کرد

یادم باشد

روزهای آخر اسفند

دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم

و گلدانی

کنار ماهت بگذارم

زندگی

همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت

بد نیست

گاهی هم دستی به موهایت بکشی

بایستی کنار پنجره

و با درخت و باغچه صحبت کنی

شعری درباره عید فطر

اگر اینجا بودی

تقویم رومیزی‌ ام را دور می انداختم

و می گذاشتم ساعت دیواری به خواب رود

پس میزان می کردم زنده گی ام را با نفس های تو

و هیچ عزا و عید و جمعه ای تعطیل نمی کرد

علاقه ی مرا …

شعر در مورد عید سعید فطر

تمام اسم ها چیزی از نام تو را دارند

یک الف

یک یاء

مکث نرمی میان برجستگی دو هجا

گاهی حتی مثل نام تو

طنین ناقوس های عید پاک را دارند

شعر زیبا در مورد عید فطر

کاش می توانستم

دلتنگی های نبودنت را شماره کنم

مانند عیدی های کودکی هایم

و صدای مادر را بشنوم:

“آنقدر نشمار… کم می شود!!” 

و من باور کنم

و باز دلتنگی هایم را شماره کنم تا کم شود…

کاش باور کنم.

شعر در مورد عید سعید فطر

من اعتراض دارم

و تا وقتی

“روز جهانی خنده های تو” را

به تقویم اضافه نکنند

من امسال را تحویل نمی دهم

عید باید روز خنده های تو باشد

شعر در مورد عید

این عید هم بی تو گذشت…

و من امسال

هیچ سبزه ای گره نزدم

از لج هر دویمان…

تو حتی در فکر آمدن هم نبودی

و با دستی که اینهمه دور است

چگونه می توان آرزو کرد!؟

شعر در مورد عید قربان

دوست داشتن تو 

عیدی اول فروردین است.

شعر در مورد عید رمضان

خدا کند که بدانی چقدر دلتنگم

خدا کند که ببینی چقدر دلگیرم

در این مسیر بلند چه فرصت خوبی‌ست

دوباره رد شدنت

چه عیدی خوبی‌ست

دوباره آمدنت !

شعر در مورد عید نوروز

اِمسال

جای عیدی

شعری برای من بگو

که گُل از گُلِ تمامِ لحظه هایم بشکفد

شعر در مورد عید غدیر

با ماه تمام تو

نیازی به دیدن هلال عید نیست

اما نه تو

به جام اشاره می کنی

نه من

توان نوشیدن دارم

شعر در مورد عید مبعث

ای صبوحی بخش می خواران عشق

در شبان غم صباح عید باش

شعر در مورد عید غدیر خم برای کودکان

ای بلبل خوشنوا فغان کن

عید است نوای عاشقان کن

شعر در مورد عید نوروز و بهار

رمضان میکده را بست خدا داند و بس

تا ز یاران که به عید رمضان خواهد بود

شعر در مورد عیدی گرفتن

عید بر عاشقان مبارک باد

عاشقان عیدتان مبارک باد

شعر در مورد عید قربان

 تو عید منی به عید بینم شادت

ای عید رهی عید مبارک بادت

شعر در مورد عید قربان برای بچه ها

 عید اکبر شمس تبریزی بود

عید را قربانی اعظم شدم

شعر ها در مورد عید قربان

 ز عید باقی این عید آمده ست رسول

چو دل به عید سپاری تو را برد بر عید

بهترین شعر در مورد عید قربان

 دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید

مه مصور یار و مه منور عید

شعری در مورد عید قربان

 آمد ملکا عید و رفت روزه

بنشین به مراد و بخواه ساغر

شعر درباره عید قربان

 گر عید وصل تست منم خود غلام عید

بهر تست خدمت و سجده و سلام عید

شعر کودکانه در مورد عید قربان

 گفتا که ز ماه عید میپرسم من

گفتم که بلی عید همی پرسد عید

شعر در مورد عید سعید قربان

 عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس

گوشه ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس

شعر کوتاه در مورد عید قربان

 عید نمای عید را ای تو هلال عید من

گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من

شعر درباره عید رمضان

 ای عید دوم آمده روی چو نگارت

قربان شده زان عید چو من بنده هزارت

شعر کودکانه در مورد عید فطر

 نماز عید به محراب ابروی تو کنم من

نه من که جمله جهان، چون به عیدگاه درآیی

شعر کوتاه در مورد عید فطر

 جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید

هلال عید در ابروی یار باید دید

شعر در مورد عید نوروز

 سالی دو عید مردم هشیار می کنند

در هر پیاله عید دگر می کنیم ما

شعر در مورد عید نوروز کودکانه

 فروغی از غزل عید شاه شادی کن

که شادکامی شاعر ز عید سلطان است

شعری در مورد عید نوروز

 عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد

عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا

شعری در مورد عید نوروز

 تو جان عید و از روی تو جانا

هزاران عید در اسرار ما را

شعر زیبا در مورد عید نوروز

 ز روی تست عید آثار ما را

بیا ای عید و عیدی آر ما را

شعر طنز در مورد عید نوروز

 بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد

بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

شعر ترکی در مورد عید نوروز

 سالی دو عید کردن کار عوام باشد

ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید

شعر مازندرانی در مورد عید نوروز

 دهلزن گر نباشد عید عید است

جهان پرعید شد والله اعلم

شعر نو در مورد عید نوروز

 عید بیاید رود عید تو ماند ابد

کز فلک بی مدد چون برهیدی بگو

شعر در مورد عید غدیر و قربان

 هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه

نی عید کهن گشته آدینه دیگینه

شعر در مورد عید غدیر کودکانه

 عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان

از نور جمال خود نی خرقه پشمینه

شعر در مورد عید غدیر برای کودکان

 عید آمده کز تو عید عیدانه برد

از خرمن ماه تو به دل دانه برد

شعری در مورد عید غدیر

 عید آمد و هرکس قدری مقداری

آراسته خود را ز پی دیداری

شعر در مورد عید غدیر

 ببین صحبت عید با مدت گل

ببین ربط نوروز با عید قربان

شعر در مورد عید غدیر خم

 همه روز تو عید و نوروز باد

وزان عید و نوروز عالم گلستان

شعر کوتاه در مورد عید غدیر خم

 پروای رستخیز ندارند راستان

روز حساب، عید بود خودحساب را

شعر زیبا در مورد عید غدیر

 چند بتوان دید ماه عید را؟

نوبت ابرو کمانی دیگرست

شعر در مورد عید مبعث کودکانه

 رخسار خوش تو عاشقان را

خوشتر ز هزار عید نوروز

شعری در مورد عید مبعث

 پی قربانگه عید جلالت

اسد گاو فلک را پاسبان باد

شعر در باره عید مبعث

 رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را

ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را

شعر زیبا در مورد عید مبعث

 روز عید آمد و هنگام بهار است امروز

بوسه ده ای گل نورسته که عید است و بهار

شعر درباره عید مبعث

 غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت

نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت

شعر کودکانه درباره عید مبعث

 اگر دو عید بود خلق را به سال دراز

مرا ز نام تو هر ساعتی سه عید بود

شعری در باره عید مبعث

 نیست در سالی دو عید افزون و از فرخندگی

عید باشد مردمان را سی شب این ماه تمام

شعر کوتاه در مورد عید مبعث

 عید فرخنده عشاق به تحقیق تویی

که سحرگه نظرت منظر سلطان دیده ست

یک شعر در مورد عید مبعث

 گر در آید شب عید از درم آن صبح امید

شب من روز شود یک سر و روزم همه عید

شعر کودکانه در مورد عید غدیر خم

 عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد

برگیر و دهل می زن کان ماه پدید آمد

شعر درباره عید نوروز و بهار

 عید آمد و ما بی او عیدیم بیا تا ما

بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد

شعر در مورد عیدی دادن

 ای سجده ها به پیش درت واجبات عید

وی دیده خویشتن ز تو قایم خرام عید

شعر درباره عیدی گرفتن

 عشق چو قربان کندم عید من آن روز بود

ور نبود عید من آن مرد نیم بلک غرم

شعر عید فطر

 ای زاغ بیهوده سخن سه ماه دیگر صبر کن

تا دررسد کوری تو عید جهان عید جهان

شعر عید فطر مبارک

 عید هر کس آن مهی باشد که او قربان او است

عید تو ماه من آمد ای شده قربان من

شعر عید فطر فارسی

 مژده دهید عاشقان عید وصال می رسد

ز آنک ندید هیچ کس خود رمضان و عید نی

شعر عید فطر برای کودکان

 عید آمد و عیدانه جمال سلطان

عیدانه که دیده است چنین در دو جهان

شعر عید فطر سعید

 تا چنین است که از غره هر مه تا سلخ

نبود عید و مه عید نباشد هر ماه

شعر عید فطر کودکانه

 دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد

هلال جام هر جا هست سی شب عید می باشد

شعر عید فطر 94

 ساقیا آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید که کردی مرواد از یادت

شعر عید فطر طنز

 حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

شعر عید فطر 2015

 بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

شعر عید فطر برای بچه ها

 همین که ساغر زرین خور نهان گردید

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

شعر عید

 ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

شعر عیدی

 تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان

کو مژده ای ز مقدم عید وصال تو

شعر عیدانه

 امشب به راستی شب ما روز روشنست

عید وصال دوست علی رغم دشمنست

شعر عید مبارک

 مردم هلال عید بدیدند و پیش ما

عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست

شعر عیدی گرفتن

 اگر تو عید همایون به عهد بازآیی

بخیلم ار نکنم خویشتن به قربانت

شعر عید قربان مبارک

 تیر مژگان و کمان ابروش

عاشقان را عید قربان می کند

شعر عید رضوان

 اگر به بام برآید ستاره پیشانی

چو ماه عید به انگشت هاش بنمایند

شعر عید قربان

 رخ از ما تا به کی پنهان کند عید

هلال آنک به ابرو می نماید

شعر عید مسافر

 روزی تن من بینی قربان سر کویش

وین عید نمی باشد الا به هر ایامی

شعر عیدی قربان

 فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود

برای عید بود گوسفند قربانی

شعر عیدی

 نیاید تو را هیچ غم بی دل من

کسی دید خود عید بی روستایی

شعر در مورد عید

شعر در مورد ساحل

شعر در مورد ساحل,شعر در مورد ساحل دریا,شعر در مورد ساحل و دریا,شعر نو در مورد ساحل دریا,شعری در مورد ساحل,شعری در مورد ساحل دریا,شعری در مورد ساحل,شعر زیبا در مورد ساحل,شعر در مورد غروب ساحل,شعر هایی در مورد ساحل,شعر در باره ساحل دریا,شعر عاشقانه درمورد ساحل دریا,شعر زیبا درباره ساحل دریا,شعر نو درباره ساحل دریا,شعری در مورد ساحل ودریا,شعر زیبا در باره ساحل,شعر در وصف ساحل,شعر در وصف ساحل و دریا,شعری در وصف ساحل,شعر ساحل,شعر ساحل دریا,شعر ساحل تنها,شعر ساحلی دیگر,شعر ساحل و دریا,شعر ساحل نیما,شعر ساحل افتاده,شعر ساحل عشق,شعر ساحل و موج,شعر ساحل دریا,شعر نو در مورد ساحل دریا,شعر درباره ساحل دریا,شعر عاشقانه ساحل دریا,شعر برای ساحل دریا,شعر درمورد ساحل دریا,شعر درباره ساحل و دریا,شعر نو ساحل دریا,شعر ساحل تنهایی,شعر ساحل افتاده گفت,معنی شعر ساحل افتاده گفت,شعر ساحل و دریا,شعر درباره ساحل دریا,شعر نو ساحل دریا,شعر در مورد ساحل دریا

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ساحل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ،

عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد!

شعر در مورد ساحل

کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی

پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم

شعر در مورد ساحل دریا

به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر

مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

شعر در مورد ساحل و دریا

جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست

مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند ؟

شعر نو در مورد ساحل دریا

من و تو ساحل و دریای همیم – اما نه!

ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست

شعری در مورد ساحل

اینجا کنار ساحل دریا دم غروب

دل می دهند آدم وعالم به تخته سنگ

شعری در مورد ساحل دریا

بس که مى پیچد به خود امواج این گرداب سخت

ساحل از کف مى دهد اینجا قرار خویش را

شعری در مورد ساحل

راستی گر شبی نباشم من

چه غریب است ساحل تنها

شعر زیبا در مورد ساحل

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران -که می بارد- شما را تر کند

شعر در مورد غروب ساحل

متلاطم شدی، از ساحل امن دیروز

دور افتاده­ ای و فاصله داری، چه کنم؟

شعر هایی در مورد ساحل

هوا سرد است ، پیشانی بپوشان

 ولی بر ساحلِ غم خیز برگرد

شعر در باره ساحل دریا

در کش و قوس بوسه و پرهیز

کارمان کار ساحل و دریاست

شعر عاشقانه درمورد ساحل دریا

موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت

با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت

شعر زیبا درباره ساحل دریا

دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد

این موج عاشق کار با ساحل ندارد

شعر نو درباره ساحل دریا

میخندی و برات مهم نیست … ای دریغ

من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای

شعری در مورد ساحل ودریا

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

شعر زیبا در باره ساحل

ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب

وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند

شعر در وصف ساحل

شب و دریایی از امواج اندوه پریشانی

یقین گم میکنم دیگر نشان ساحل خود را

شعر در وصف ساحل و دریا

امیدی نیست برقایق که دل بسته است بر ساحل

من او را می سپارم دست ِ طوفان هرچه بادا باد

شعری در وصف ساحل

بگو به ساحل چشم ات که من نرفته، چطور؟

به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد

شعر ساحل

شاید از ازدحام دلتنگی ست ،هر کجا می روم همانجایی

لب ساحل…کرانه های خلیج…کوچه پس کوچه های کرمانشاه

شعر ساحل دریا

موجی که از دریا گریزان شد کجا می رفت

ساحل که دلتنگی دریا را نمی فهمد

شعر ساحل تنها

بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن

این صدف را از کف شن‌های ساحل پس بگیر

شعر ساحلی دیگر

دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است

ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی

شعر ساحل و دریا

شبیهِ ساحل،

آغوش باز کن،

تا خیالِ دریا بودن کنم!

شعر ساحل نیما

مرا دوست بدار!

مرا آرام دوست بدار!

مرا بسان نوازش باد بر گندمزار

بسان کشیدگی موج بر امتداد ساحل

و سادگی بی حصرِ آسمانی آبی

دوست بدار

شعر ساحل افتاده

به ساحل دل تو صد هزار مروارید

نخواستی که بدانی منم که دریایم

شعر ساحل عشق

بانوی من

اگر دست من بود

سالی برای تو می‌ساختم

که روزهایش را

هرطور دلت خواست کنار هم بچینی

به هفته‌هایش تکیه بدهی

و آفتاب بگیری!

و هرطور دلت خواست

بر ساحل ماه‌های آن بدوی

شعر ساحل و موج

حالا که برا ی تو میسر گشته

بگذر دگر از حال من سرگشته

تو منظره قشنگ ساحل اما….

هر موج که سمتت آمده برگشته

شعر ساحل دریا

شناور سوی ساحل‌های ناپیدا

دو موج رهگذر بودیم

دو موج همسفر بودیم

شعر نو در مورد ساحل دریا

آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

شعر درباره ساحل دریا

مرا بپوش

از چشم های بی پروا

مرا غرق کن

در تلاطم آغوشت …

آنچنان که از تو

به هیچ ساحلی نرسم!

شعر عاشقانه ساحل دریا

پرپرواز ندارم

اما

دلی دارم و حسرت درناها

و به هنگامی که مرغان مهاجر

در دریاچه ی ماهتاب

پارو می کشند

خوشا رها کردن و رفتن

خوابی دیگر

به مردابی دیگر

خوشا ماندابی دیگر

به ساحلی دیگر

شعر برای ساحل دریا

وقتی دلتنگ باشی

تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند

باز هم

دل تو بارانیست

شعر درمورد ساحل دریا

من به همه ی شادی ها بدبینم

وقتی میان این ساحل

کمی آن طرف تر از 

تولد ِ لاک پشت های کوچک

نهنگی دارد جان می کند

شعر درباره ساحل و دریا

فانوس این خانه عاشقانه می سوزد

گردباد هم که باشی

خاموش نخواهم شد

دریا با جزر می رود

که با مد بازگردد

یا جزر باش، یا مد

این کشتی شکسته

باید به ساحل برسد

شعر نو ساحل دریا

منم آن کشتی حسرت ، در گِل آلود زمانه

وَه که از سینه ی گرمت ، ساحلی را ننُمایی

شعر ساحل تنهایی

نگاهم

در آینه فرو می ریزد

جزیره ای

به زیر آب می رود

در ساحل آینه،

دستانی کورمال

عطر تو را می جویند

و پرندگان

بودن جزیره را

فراموش می کنند

شعر ساحل افتاده گفت

دوست داشتنت، 

اندازه ندارد!

پایان ندارد!

گویی بایستی بر ساحل اقیانوس و 

موج های کوچک و بزرگ مکرر را 

بی انتها، بشماری

معنی شعر ساحل افتاده گفت

کاری کن

ساحل

رویای رسیدن به تو نباشد.

در دریا

چاره جز

عاشق بودن

نیست

شعر ساحل و دریا

در پیاله ای

به رنگ چشمان تو

غرق خواهم شد.

فردا

در ساحل پیاله‌ی خواب

ریشه خواهم داد.

تو خواهم بود

شعر درباره ساحل دریا

دریای مواج دلتنگی‌هایم را ساحلی نیست.

چشمهایم،

همچون ابرهای بی‌پناه بهار‌ به دنبال شانه هایت می‌گردد

تا باران عشقش را نثار قلب مهربانت نماید.

شعر نو ساحل دریا

کاش بر ساحل رودی خاموش

عطر مرموز گیاهی بودم

چو بر آنجا گذرت می افتاد

به سرا پای تو لب می سودم

شعر در مورد ساحل دریا

ساحل دریا پر از گودال است

جنگل پر از درختانی که دلباخته‌ی پرندگانند

برف بر قله‌ها آب می‌شود

شکوفه‌های سیب آنچنان می‌درخشند

که خورشید شرمنده می‌شود

شعر در مورد ساحل

 خشک مغزان گهر از بحر به ساحل بردند

کشتی ماست که در دامن ساحل مانده است

شعر در مورد ساحل دریا

 بدان ساحل بود دستش هنوزش تا بدین ساحل

اگر پهنای بحری قیروان تا قیروان باشد

شعر در مورد ساحل و دریا

 من نخل سرکش نیستم

تا خانه در ساحل کنم

شعر نو در مورد ساحل دریا

 سرگشته چون موجم ولی

دریای غم، ساحل ندارد

شعری در مورد ساحل

 دیوانه خموش به عاقل برابرست

دریای آرمیده به ساحل برابرست

شعری در مورد ساحل دریا

 کشتی نوح است ناامیدز ساحل

سالم ازین بحرچون حباب برآید

شعری در مورد ساحل

 تا ساحل بحر سیل پیداست

چون غرقه شود کجاست هیهات

شعر زیبا در مورد ساحل

 ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند

جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان

شعر در مورد غروب ساحل

 پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو

همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می کنی

شعر هایی در مورد ساحل

 ما و غرق بحر هجران، چون کنیم

کشتی درویش در ساحل نرفت

شعر در باره ساحل دریا

 به دریا غرقه شد رخت صبوری

که کشتی سوی ساحل بازماند

شعر عاشقانه درمورد ساحل دریا

 خسرو در اوفتاد به غرقاب آرزو

چون کشتی مراد به ساحل نمی شود

شعر زیبا درباره ساحل دریا

 نه من زان گونه در دریا فتادم

که آید کشتنم در ساحل خویش

شعر نو درباره ساحل دریا

 در کنه تو آگاهی و غفلت همه معذور

دریا زمیان غافل و ساحل زکرانها

شعری در مورد ساحل ودریا

 برنگی موج خلقی از طپیدن آب میگردد

گزین دریا بقدر یک گهر ساحل شود پیدا

شعر زیبا در باره ساحل

 زخشکیهای وضع عافیت تر میشود همت

عرق ایکاش در دریا نشاند ساحل ما را

شعر در وصف ساحل

 بجز کشتی شکستن ساحل امنی نمیباشد

زبس وسعت فرو برده است این دریا کرانها را

شعر در وصف ساحل و دریا

 ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل

تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی

شعری در وصف ساحل

 گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود

آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس

شعر ساحل

 ساحل بحر تمنا نیست جز کام نهنگ

می روی صائب درین دریای بی پایان چرا؟

شعر ساحل دریا

 ساحل دریای پر شور جهان، ترک خودی است

مهد آسایش بود دار فنا منصور را

شعر ساحل تنها

 کشتی طوفانی از ساحل ندارد شکوه ای

نیست دلگیری ز ملک فقر ابراهیم را

شعر ساحلی دیگر

 چون هست در تصرف دریاعنان موج

رفتن نفس گسسته به ساحل چه فایده؟

شعر ساحل و دریا

 بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد

زنهار ترک ناله و آه سحر مکن

شعر ساحل نیما

 می شود صائب بساط جوهری روی زمین

گر چنین گوهر به ساحل افکند دریای تو

شعر ساحل افتاده

 موج دریا را حجاب دیدن ساحل مکن

در میان کار دنیا غافل از عقبی مشو

شعر ساحل عشق

 از سبک مغزی درین دریای بی ساحل چو موج

لنگر تمکین خود را باختم بی فایده

شعر ساحل و موج

 نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را

من درین دریا شنا آموختم بی فایده

شعر در مورد ساحل

شعر در مورد یتیم نوازی

شعر در وصف یتیم نوازی,شعر در مورد یتیم نوازی,شعر درباره یتیم نوازی,شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی,شعر یتیم نوازی,شعر یتیم نوازی علی,شعر یتیم نوازی امام علی,شعر یتیم نوازی حضرت علی,شعر درباره یتیم نوازی,شعر در مورد یتیم نوازی,شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد یتیم نوازی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

پدر مرده را سایه بر سر فکن

غبارش بیفشان و خارش بکن

ندانی چه بودش فرومانده سخت

بود تازه بی بیخ هرگز درخت؟

شعر در وصف یتیم نوازی

چو بینی یتیمی سرافکنده پیش

مده بوسه بر روی فرزند خویش

یتیم ار بگرید که نازش خرد؟

وگر خشم گیرد که بارش برد؟

شعر در مورد یتیم نوازی

الا تا نگرید که عرش عظیم

بلرزد همی چون بگرید یتیم

برحمت بکش آبش از دیده پاک

بشفقت بیفشانش از چهره خاک

شعر درباره یتیم نوازی

اگر سایه ای خود برفت از سرش

تو در سایه ی خویشتن پرورش

من آنگه سر تاجور داشتم

که سر بر کنار پدر داشتم

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

اگر بر وجودم نشستی مگس

پریشان شدی خاطر چند کس

کنون دشمنان گر برندم اسیر

نباشد کس از دوستانم نصیر

شعر یتیم نوازی

مرا باشد از درد طفلان خبر

که در طفلی از سر برفتم پدر

یکی خار پای یتیمی بکند

بخواب اندرش دید صدر خجند

همی گفت و در روضه ها می چمید

کز آن خار بر من چه گلها دمید

شعر یتیم نوازی علی

کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند

دست های پینه دارش استراحت می کنند

نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند

مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند

شعر یتیم نوازی امام علی

ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست

شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست

درد را با گریه های بی صدا آزار داد

با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد

شعر یتیم نوازی حضرت علی

مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!

روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود

…دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او

…بندگان کیسه های سرخ دینارند و او

شعر درباره یتیم نوازی

ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود

مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند

درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند

شعر در مورد یتیم نوازی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم

با دست خودش داده اناری به یتیمی

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را

بخشیده به همسایه،چه قرآن کریمی

در خانه زهرا همه معراج نشینند

آنجا که بجز چادر او نیست گلیمی

شعر در وصف یتیم نوازی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی

آتش مزن آتش در و دیوار دلش را

جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی

شعر در مورد یتیم نوازی

مولا علی شب که می شد

غذا و خرما بر می داشت

 می برد واسه گرسنه ها

اون ها رو تنها نمی ذاشت

شعر درباره یتیم نوازی

با یتیما بازی می کرد

دست رو سراشون می کشید

می گفت به مردم همیشه

با اون ها مهربون باشید

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

دیگه چیزی نمیدونم 

از این ظلم های بی پایه

 مگه کسی هم میدونه

بچه یتیما هستن بیخونه

شعر یتیم نوازی

یک اربعین دویده ام و زخم دیده ام

دنبال ناله های یتیمان زار تو

شعر یتیم نوازی علی

خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای

بستانند و به او فحش پدر هم بدهند

شعر یتیم نوازی امام علی

عیدی بده ! یتیم و فقیر و اسیر را

نان نه ! نمک نه ! خاطره هایی شنیدنی

شعر یتیم نوازی حضرت علی

ای یتیمان مدینه همه از پخت تو سیر

طالب لقمه ای از نان توام یازهرا

شعر درباره یتیم نوازی

غمگینم …

همانند کودک ” یتیمی “

که برای نیاوردن اولیا به مدرسه باید برای تنبیه مشق شب بنویسد …

” بابا ” نان داد …

شعر در مورد یتیم نوازی

بگو با من حدیثی از غمت را

عطایم کن دلی عبدالعظیمی

گرفتم نان و خرمای غزل را

علی هستی و من بچه یتیمی

همیشه در خیالم سیب دارم

که نیمی هادی و مهدی است نیمی..

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

کاش کسی یاد معلم ها می داد :

اول مهر شغل پدر‌ها را نپرسند ؛

وقتی هنوز احترام به همه‌ی شغل ها را

و افتخار به همه‌ی پدر‌ها را یاد دانش آموزانشان نداده‌اند !

حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد ، بماند …

شعر در وصف یتیم نوازی

دیشب زن همسایه به من گفت: یتیم

معنای یتیم چیست بابای گلم!

من منتظرم عزیزم!حتما” برگرد

از این سفر دراز لطفا” برگرد

دعوت شده ای به مدرسه،باباجان!

یک لحظه فقط بیا و فورا” برگرد

شعر در مورد یتیم نوازی

بسته راه نفسم بغض و دلم شعله ور است

چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی

شعر درباره یتیم نوازی

 یتیم وار در این تیم ضایع است دلت

برو یتیم نوازی بورز چون عنقا

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 تا یتیم از یک بمن بخشید نیم

تو خریدی گوهر و در یتیم

شعر یتیم نوازی

 در بحر درآ در یتیم از ما جو

آن در یتیم از چنین دریا جو

شعر یتیم نوازی علی

 صدف به دست تهی صد یتیم را پرورد

تو هم ز آبله کف یتیم پرور باش

شعر یتیم نوازی امام علی

 ای صدف لعل تو حقه در یتیم

عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم

شعر یتیم نوازی حضرت علی

 کف کریمش از بس فشانده در یتیم

یتیم ساخته پروردگار عمان را

شعر درباره یتیم نوازی

 او چون گهر یتیم بود شه یتیم دوست

شاید گر از قبول ملک مفتخر شود

شعر در مورد یتیم نوازی

 بیامد آتش و بر راه عاشقان بنشست

که ای مسافر این ره یتیم باش یتیم

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 چو بایدت که تو را بحر دایه وار بود

مثال دانه در رو یتیم باش یتیم

شعر در وصف یتیم نوازی

 جور بر بیوه و یتیم خود مکن

ای ستم گر بر زن بیوه و یتیم

شعر در مورد یتیم نوازی

 پشت صدف از لبت شکسته

در در شکمش یتیم گشته

شعر درباره یتیم نوازی

 تا کودکی یتیم همی بیند

اندام طفل خویش نیاراید

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 روی مادر ندیده ام هرگز

چشم طفل یتیم، روشن نیست

شعر یتیم نوازی

 ای در یتیم چون یتیمان

افتاده بر آستان مادر

شعر یتیم نوازی علی

 بخوشید سرچشمه های قدیم

نماند آب، جز آب چشم یتیم

شعر یتیم نوازی امام علی

 چه دریاهای خون دارم به دل من

یقین در جان من در یتیم است

شعر یتیم نوازی حضرت علی

 از آن زلف سیه بر مشکن آن را

بنا گوش ترا در یتیم است

شعر درباره یتیم نوازی

 شد عمرها که از نظر اعتبار خلق

غلطان گذشت گوهر اشک یتیم ما

شعر در مورد یتیم نوازی

 بر صاف ضمیران بود آشوب حوادث

صد موج کشاکش بسر در یتیم است

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 چو طفل اشک گداز دلیست پرورش

من یتیم عشقم و ربطی بشیر دایه ندارم

شعر در وصف یتیم نوازی

 بحر فطرت بگهر سازی من میگوید

گرچه صیقل زده ام آینه اشک یتیم

شعر در مورد یتیم نوازی

 دل گداخته مضمون گوهر دگر است

محیط آب شد اما نه بست اشک یتیم

شعر درباره یتیم نوازی

 اشکیست هر کجا گره دیده یتیم

از خجلت آب گرد و نظر بر گهر مکن

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 عطش حرص یکقلم زجهان برده رنگ نم

همه خاکست آب هم به یتیم نماز کن

شعر یتیم نوازی

 در یتیم گوهر یکدانه را ز اشک

جزع دو دیده پر ز عقیق یمان شود

شعر یتیم نوازی علی

 دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟

یتیم خسته که از پای برکند خارش؟

شعر یتیم نوازی امام علی

 عهد طفلی چو بیاد آرم و دامان پدر

بارم از دیده به دامان همه درهای یتیم

شعر یتیم نوازی حضرت علی

 درغمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم

اشکریزان هوس دامن مادر کردم

شعر درباره یتیم نوازی

 می شمارد گوهر شهوار را اشک یتیم

قلب صائب چون فریبد دیده سیر ترا؟

شعر در مورد یتیم نوازی

 با تهیدستی درین دریای گوهر چون صدف

صد یتیم از اشک افتاده است در دامن مرا

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 در بیابان توکل منم آن خار یتیم

که به صد خون جگر آبله پرورد مرا

شعر در وصف یتیم نوازی

 سنگ یده است مهره گهواره یتیم

جز گریه کار نیست دل داغدار را

شعر در مورد یتیم نوازی

 دریاست داغ حوصله من، که چون صدف

می پرورم به دست تهی صد یتیم را

شعر درباره یتیم نوازی

 در یتیم را چه شناسد صدف که چیست؟

سهل است اگر سپهر نداند بها مرا

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 خضر آسوده است از تعمیر دیوار یتیم

هر کسی را روی در تعمیر دیوار خودست

شعر یتیم نوازی

 عزیز ناشده را نیست بیمی از خواری

یتیم را چه محابا ز خط بیزاری است؟

شعر یتیم نوازی علی

 در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست

در یتیم را ز صدف گاهواره هاست

شعر یتیم نوازی امام علی

 در کشوری که عشق گرانمایه، گوهری است

در یتیم و آبله دل برابرست

شعر یتیم نوازی حضرت علی

 چون کودک یتیم درین تیره خاکدان

پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است

شعر درباره یتیم نوازی

 مرد چونک به کف آورد چنین در یتیم

خاطر او ز وفای زن و فرزند گذشت

شعر در مورد یتیم نوازی

 گر بمانند یتیم از پدر و مادر خاک

پدر و مادر روحانی دیگر گیرند

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 خاموش کم فروش تو در یتیم را

آن کش بها نباشد چونش بها کنی

شعر در وصف یتیم نوازی

 تویی که جفت کنی هر یتیم را به مراد

که هیچ جفت نداری به مکرمت طاقی

شعر در مورد یتیم نوازی

 بحر پرجوش چو لالاست بر آن در یتیم

کف بزن خوش صفت لولوی لالا برگو

شعر درباره یتیم نوازی

 سیم نباشدت اگر برون نکنی

مال یتیم از کف وصی و ولی

شعر درباره یتیم نوازی حضرت علی

 مهره گهواره ام اشک است چون طفل یتیم

می خورد خون دایه تا خاموش می سازد مرا

شعر یتیم نوازی

 چون صدف در دامن ما نیست جز در یتیم

وقت ابری خوش که برمی خیزد از دامان ما

شعر یتیم نوازی علی

 جان بی تو یتیم آمد مه بی تو دو نیم آمد

گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری

شعر یتیم نوازی امام علی

 ای فاطمه یتیم تو خفته ست

و بر سرش نی مادر است و نی پدر و نی برادر است

شعر در مورد یتیم نوازی

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قدر یکدیگر را دانستن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه زیکدیگر نمانیم

چه آمد برسراقوام و خویشان

که گردید جمعشان اینطور پریشان

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

چرا فامیلها ازهم جدایند

  چرا دوستان رفیقان بی وفایند

چرا خواهر زخواهر میگریزند

برادر بابرادر  درستیزند

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

چرا دختر ز مادر ننگ دارد

پدر با بچه هایش جنگ دارد

چرا مهرو محبت کیمیا شد

همه دوستی رفاقت ها ریاشد

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

نبینیم خنده ای برروی لبها

نه روز آرامشی داریم نه شبها

نه پولدار را زپولش لذتی هست

نه نادار را بجایی عزتی هست

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

نه آسایش نه آرامش نه راحت

همه مشتاق یک آن استراحت

 ضمانت نیست تا فردا نمیریم

فردا یک رازاست نگرانش نباش

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

دیروز یک خاطره بود حسرتش را نخور

اماامروز یک هدیه است قدرش را بدان

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

سراغ از اصل و ذات خویش گیریم

بیاتاقدرهمدیگربدانیم

غرور وکینه را را ازخودرانیم

بیاتا دست یکدیگربگیریم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

کریمان جان فدای دوست کردند

سگی بگذار ما هم مردمانیم

فسون قل اعوذ و قل هو الله

چرا در عشق همدیگر نخوانیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

غرض‌ها تیره دارد دوستی را

غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

گهی خوشدل شوی از من که میرم

چرا مرده پرست و خصم جانیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد

همه عمر از غمت در امتحانیم

کنون پندار مردم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

چو بر گورم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده کاکنون همانیم

خمش کن مرده وار ای دل ازیرا

به هستی متهم ما زین زبانیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد

چرا با آینه ما روگرانیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

قـدر لحـظـه ها را بـدان

زمـانی می رسد که تـو دیگـر قادر نیستی بگـویـی

جبــران می کـنم .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن:

اول : پیدا کردن شباهت ها

دوم : احترام گذاشتن به تفاوت ها

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

به بعضی رابطه‌ها باید زمان داد ،

ادامه بعضی رابطه‌ها را نباید امان داد . .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

روزی کسی را پیدا خواهید کرد که گذشته شما برایش اهمیت نداشته باشد

چون میخواهد آینده شما باشد

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

بی صبری، شخص را از هیچ رنجی نمی رهاند،

بلکه درد جدیدی را برای از پا در آوردن او به وجود می آورد.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تنها کسی که با من درست رفتار می‌کند

خیاطم است که هر بار که مرا می‌بیند،

اندازه‌های جدیدم را می‌گیرد.

بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده‌اند

و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

اگر میخواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش،

زیرا آن شادی ای که ما به دیگران می دهیم به دل ما برمیگردد.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

آموخته ام که… تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند

کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

همیشه دود سیگار به سمتی میره که نمی خوای،

دقیقا مثه مسیر زندگی ما…

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش و مرده پرست

تا هست به هستی بکشندش ز جفا

تا مرد به عزت ببرندش سر دست

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تا زنده بود قدرش را نمیدانستیم.

تا مرد حسرتش را خوردیم.

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تا که بودیم نبودیم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که رفتیم همه یار شدند

خفته ایم و همه بیدار شدند

قدر آیینه بدانیم چو هست

نه در آن وقت که اقبال شکست

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

چه واقعیت تلخی

درسته ، قدر و ارزش با هم بودنو نمی دونیم

ولی یه سری استثنا هم وجود داره

کاش بر عکس بود

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

و چه خواهد آمد

بر سر ما با این دلهای پراکنده؟

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

همیشه عاشق و دیوونه

زندگی کنید

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

یادمون باشه که همیشه زود دیر میشه….

پس بهتره جوری زندگی کنیم که اینگار همیشه زنده اییم…

اما طوری رفتار کنیم که انگار فردا میمیریم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تا کسی هست…میگیم هست دیگه…میبینیمش…قدرشو میدونیم!

ولی وقتی رفت میفهمیم که اصلا قدرشو نمیدونستیم…نمیدونستیم بودنش انقدر تاثیر داره تو زندگیمون…

هییییییی روزگار!

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

بی خبر از هم دگر اسوده خوابیدن چه سود

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود

زنده را تا زنده است باید به فریادی رسی

ورنه بر سنگ مزارش اب پاشیدن چه سود

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

زنده را زنده است اکنون قدرش را بدان

ورنه بر روی مزارشکوزه گل چیدن چه سود

زنده را در زندگی باید بدرد او رسید

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

گویند باغبان عمری طولانی دارد

چون با گل سر و کار دارد

ولی من عمر طولانی تر از باغبان دارم

چون همسری زیباتر از گل دارم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو

نگه دار برای خودم

من جانم را

برای شنیدنش

کنار گذاشته ام . . .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم

که تو خلق شده ای برای من

تا زیباترین زندگی را برایم بسازی

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

عزیزم از صمیم قلبم سالروز عقد زندگی مشترکمان را تبریک میگم بهت،

مبارگ گلم خیلی دوست دارم عشقمی

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تمام دوستت دارم ها را قطار کرده ام

  تا مرا به تو برساند . . .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

مهربانی را قسمت کنیم ٬ من یقین دارم به ما هم میرسد

آدمی گر ایستد بر بام عشق ٬ دستهایش تا خدا هم میرسد

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تا زنم پر در میان آسمانت هـمسرم

زندگی از مهرو لبخند پر شور و شر است

عاشقم بر آن کلام مهربانت هـمسرم

چشمه پاک وزلال مهر تو جاری بود

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

سرمایه ام تویی !

از تمامِ دنیا فقط …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین

تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره

تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تشنه ام هر دم به رود مهربانی هـمسرم

آسمان تار قلبم را تو روشن کرده ای

پس بمان در قلب بیتاب نگاهم همسرم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تنها برای چشمان تو می نویسم عزیزم

تا بدانی محبت و عشق را در چشمان تو اموختم نازنینم

تنهایم مگزار که عاشقانه تو را دوستت دارم!

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

برای تو می نویسم :

برای تویی که قلبت پاک است !

برای تویی که تنهایی ام پر از یاد توست

برای تویی که قلبم منزلگـاه عشق توست

برای تویی که عشقت معنای بودنم است .!

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

گاهی برای از تو نوشتن کم می آورم

باورکن

تمامی این شعرها بهانه است

تنها میخواستم بگویم:

دلم برایت تنگ شده …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

عزیزم در پناه محبت ات جوانه زدم

و با نسیم صداقتت به بار نشستم

و معنا و مفهوم زندگی را در با تو بودن یافتم

بهترین بهانه زندگیم

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

فقط در شرایط بحرانی زندگی ات متوجه می شوی

چه کسی کنار توست و چه کسی مقابل توست …

کسی که کنار تو می ماند

حتی اگر از خونت نباشد

همخون توست!

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

با آمدنت و در کنار تو بودن بهترین و زیباترین لحظات و

خاطرات برایم رقم خورد .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

وقتی در کنار تو هستم ،آرامم،شادم ،احساس می کنم رنگ

زندگی،عشق می شود .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تک تک نفس هایم با تو عجین

و بهترین اهنگ زندگیم تپش قلبت .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

عزیزم !با تو شعف در تک تک مویرگهایم جریان می گیرد

و ارامش را به روحم هدیه می دهند .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

با تو سرشار از زندگیم

دیگر غم ممنوع می شود و غصه قدغن !

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

همیشه کنارم بمان

تا با هم ایستگاههای زندگی را یکی بعد دیگری بگذارنیم

و خوشبختی را به زندگیمان ارمغان دهیم .

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

 اولین ها مهم نیستن ،

این موندنی ها هستن که مهم اند و تو ماندنی ترینی !

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تمام دنیا را گشته ام

کنار تو اما ، دنیای دیگریست !

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

باور کن “عین” و “شین” و “قاف” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !

اما در کنار هم معجزه می آفرینند ،

درست مثل من و تو …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

دلم “قُرص” است

وقتی مُسَکِنم تویی … !

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

نه طبق مُد دوستت دارم نه به حکم سنت !

همه چیز بنا بر فطرت است

“خوب ها” دوست داشتنی اند …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

وقتی کنارمی ،

جایی برای هیچ شتابی نیست

مقصد همین حضور من و توست !

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

به خدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخه ام چید

شعله آه شدم صد افسوس ٬ که دلم باز به دلدار نرسید

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

تو این دو روز زندگی شبیه من فراوونه

یه لحظه چشماتو ببند گذشتن از من آسونه

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

دلم شادی می خواهد

وسعتش زیاد نیست ، به اندازه کف دستانت

دستانم را بگیر …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

به که گویم که تو گرمای دستان منی

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من

یه که گویم که تو باران زمستان منی

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

آخرین حرف دلم

عشق هرگز نمیمیرد مگر اینکه عشاق بی وفا باشند

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

مهر او

زمزمه جویبار بود

درروزهای مکرر خالی

حال

من مانده ام

و خروش یک اقیانوس

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

برق رفته بود

از تاریکی استفاده کردم

تا جای خودم را با تو عوض کنم

صبح

نان تازه خواهی خرید

و مرا دوست خواهی داشت.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

بهار هم آمد

هر جا هستی

خوب باش

فقط برای یکبار

از خودت بپرس

او که برای تو

روزی چند بار می مُرد

حالا کجاست؟

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

و زن زیباست

و زیباتر از او

جای پای اوست

بر صفحات کاغذ.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

آخرین قطار هم رسید

کسی نیامده است

باشاخه گلی در دست و

گنجشکی در سینه

ریلها را می شمارم.

شعر

تا خانه همراهی ام می کند!

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

آسمان من باش

تا در هوای تو

چون کبوتری

پرواز کنم …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

هزار آفتاب خندان در خَرام توست

هزار ستاره‌ی گریان

در تمنای من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

در را باز کن

گاهی برای بهم رسیدن

باز کردن یک در

کافی ست

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

اگر می‌ خواهید برای ایجاد آشتی در جهان

کاری انجام دهید،

به خانه‌ تان بروید

و خانواده‌ تان را دوست بدارید.

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن

دلتنگ تر از من

ماهی قرمزی بود ، که

برای دیدنت

از تنگ

بیرون پریده بود …

شعر در مورد قدر یکدیگر را دانستن